لا ضرورة فیها فی البقاء بل اکثر مالها انها ینفع فی البقاء"کتاب شفا، قسمت الهیات، فصل دوم، ص 441 (ص 557) احتیاج انسانها به چنین انسانی که واسطه بین آنها و خدا باشد بیشتر است از احتیاجی که انسان به موی ابرو و مژه چشم و گودی کف پا دارد؛ زیرا موی ابرو و مژه و گودی کف پا مصالح جزئی برای انسان دارد، و نقش عمده آنها این است که یک نحو زیبایی دارند و اگر آنها هم نباشند باز انسان میتواند زنده بماند.
خداوند متعال که قادر و حکیم است در خلقت انسان از کوچکترین چیزی که برای او ضرورت هم ندارد و فقط سبب زینت او میشود غفلت نکرده است، به طور کلی چنین چیزهایی که به اصطلاح از مستحبات زندگی انسان است مورد توجه او واقع شده است، آن وقت این که یک انسانی سفیر بین خدا و مردم بشود و آنها را به قانون خدا ارشاد و راهنمایی کند و دستوراتی برای مردم بیاورد که آنها در زندگی تکلیفشان را بدانند و به همدیگر ظلم و تعدی نکنند، ضرورتش زیادتر است؛ بنابراین نمی توانیم بگوییم خداوند عالم حکیم از چنین چیزی غفلت کرده است.
اگر بگوییم خداوند متعال چنین انسانی را نفرستاده است، باید بگوییم خدا نمی داند که بشر در زندگی به آن انسان نیاز دارد، لازمه این حرف این است که بگوییم خداوند جاهل است و حال آن که میدانیم خداوند جاهل نیست و داناست، و یا بگوییم خداوند میداند که نیاز هست اما قدرت فرستادن چنین انسانی را ندارد، در این صورت لازم میآید که بگوییم خداوند عاجز است، در حالی که خداوند عاجز نیست، یا این که بگوییم خداوند هم علمش را دارد و هم قدرت فرستادن آن را اما از این که چنین انسانی را برای ما بفرستد بخل کرده است، از این هم لازم میآید که خداوند بخیل باشد، در حالی که خدایی که همه چیز به ما