پس منظور از این آیه این نیست که عالم ذر به صورت مورچگان وجود داشته، بلکه این همان خلقتی است که الان در نظام وجود هست که هر یک از ما از پشت پدرمان در این عالم میآییم و از همان اول احساس میکنیم که احتیاج داریم.
مراد از (اشهدهم علی انفسهم) خدا از آنان شهادت گرفت بر علیه خودشان، شهادت تکوینی است؛ یعنی در عالم تکوین خدای تبارک و تعالی در ذات شما سرشته است این معنا را که خودتان روی پای خود نیستید و احتیاج به غیر دارید، لذا میگوید: (الست بربکم)، "رب" یعنی مربی، آیا من پروردگار و رب شما نیستم ؟
پدر و مادر مییابند که برای به دست آوردن یا نیاوردن فرزند مطلوب خود نقش چندانی ندارند، خود فرزند هم همین احساس را میکند، پس همگی مییابیم که به غیر احتیاج داریم، و لذا در تلاشیم که آینده خود را تأمین کنیم و وحشت داریم نسبت به آن که مبادا حوادث برخلاف میلمان باشد، و اگر روی پای خودمان بودیم و به غیر نیاز نداشتیم ترس و وحشتی از آینده نداشتیم، و همین طور که اصل وجودمان وابسته به غیر است در تربیت و رشد و کامل شدن نیز احتیاج به مربی داریم که ما را تربیت کند.
علت این که خداوند این فطرت را در انسان قرار داد این بود که روز قیامت نگویید خدایا من توجه به این نداشتم؛ و اقرار ما به این که احتیاج و ارتباط با خدا داریم لازم نیست با زبان باشد، چنانچه سؤال خدا نیز با زبان نبوده است. این کنایه از همان فطرتی است که در انسان وجود دارد.
در حقیقت "کلام خدا" همان خلقت ماست با چنین فطرتی، و "سخن ما" نیز همان یافتن فطری ما و احساسی است که در ضمیر ذات ما وجود دارد، همان طور که خدا در قرآن میفرماید: (ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین)سوره فصلت، آیه 11 خداوند به آسمان پرداخت در حالی که به