میخواهد بگوید همه قوای من حتی قوه واهمه من مطیع عقلم هستند.
انسانهای کامل قوه واهمه شان هم مطیع عقلشان میشود، و شیطان در افرادی میتواند مؤثر باشد که اختیار خود را به قوه واهمه بدهند، اما در (عبادک منهم المخلصین)سوره حجر، آیه 40 (بندگان خالص خدا) نمی تواند مؤثر باشد، بلکه در این گونه افراد خالص و مخلص همه نیروها و حتی شیطان آنها هم در برابرشان مطیع و خاضع خواهند بود. بالاخره خواسته اند بگویند داستان آدم و حوا تقریبا کنایه از این معانی است.
البته عرض کردم که ما نمی توانیم بگوییم: صد درصد این معنی مراد باشد. احتمال میرود که این هم مراد باشد، چنانچه فرموده اند قرآن ظاهر و باطن دارد، باطنش هم باطن دارد، ممکن است هم ظاهرش مراد باشد و هم باطنش مراد باشد، و شاید هم همین معنایی باشد که گفته شد.حقیقت دیگری که در این داستان نهفته است اشاره به سرشت پیچیده و دو گونه ای نفس انسان است که در معرکه آزمایش و کشاکش تمایلات درونی او ظاهر میشود. انسان از هر چیزی که ممنوع شد حرص و ولعش به آن بیشتر میشود - شجره ممنوعه - و لذا میگویند: "الانسان حریص علی ما منع"؛ و عقل انسان که نمودی از جنبه الهی و آسمانی اوست انسان را از گرفتار شدن در دام حرص و ولع نهی میکند و به او وعده برتری از ملک و مسجود قرار گرفتن را میدهد، ولی تمایلات مختلف او که نمودی از جنبه مادی و زمینی و شیطانی او هستند او را به عصیان و شکستن حریم نهی و منع دعوت مینمایند و فلاح او را در آن نوید میدهند، نوعا انسانها گرفتار همین دام میشوند، در این کشاکش است که انسانها آزمایش میشوند. ولی در وجود انسان استعداد بازگشت به راه صواب نیز نهفته است، با اراده قوی و توجهات ربوبی است که میتواند به آن راه برگردد و به کمال مطلوب برسد. به هرحال از داستان حضرت آدم و شیطان نکات فوق به عنوان نمونه به خوبی استفاده میشود.