چه کسی تنها نیست ؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان را به خود میگیرد، این آدم احساس تنهایی و احساس تک بودن نمی کند، چرا که از جنس همگان است، او در جمع است و با جمع میخورد و میپوشد و میسازد و لذت میبرد.
احساس تنهایی و احساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد میکند، قویتر و شدیدتر و رنج آورتر میشود. درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی و عشق است.
روزها شیر نمی نالد! در برابر نگاه روباهان، در برابر نگاه گرگها و در برابر نگاه جانوران شیر نمی نالد، سکوت و وقار و عظمت خویش را بر سر شکنجه آمیزترین دردها حفظ میکند. اما تنها در شبهاست که شیر میگرید.
نیمه شب به طرف نخلستان میرود، آنجا هیچ کس نیست، مردم راحت آرمیده اند، هیچ دردی آنها را در شب بیدار نگاه نداشته است؛ و این مرد تنها که روی این زمین خودش را تنها مییابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، به نخلستان میرود و هراسان است که کسی او را در آن حال نبیند که شیر در شب میگرید و در تنهایی. و باز برای این که ناله او به گوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاه آلوده ای نرسد، سر در حلقوم چاه فرو میکند و میگرید. این گریه از چیست ؟