صفحه ۳۵

تنهایی بیشتری می‎کند. می‎بینیم اشخاصی که عمیق ترند، اشخاصی که دارای روح برجسته تر و ممتازتر هستند، از آنچه که توده مردم هوس روزمره شان است و لذت عمومیشان، بیشتر رنج می‎برند؛ و یا می‎بینیم کسانی را که به میزانی که روح در آنها اوج می‎گیرد و اندیشه تعالی پیدا می‎کند، از جامعه و زمان فاصله می‎گیرند و در زمان تنها می‎مانند. شرح حال نوابغ را اگر بخوانیم می‎بینیم که یکی از صفات مشخص این نوابغ تنهاییشان در زمان خود آنهاست. در زمان خودشان مجهولند، غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند.

چه کسی تنها نیست ؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان را به خود می‎گیرد، این آدم احساس تنهایی و احساس تک بودن نمی کند، چرا که از جنس همگان است، او در جمع است و با جمع می‎خورد و می‎پوشد و می‎سازد و لذت می‎برد.

احساس تنهایی و احساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد می‎کند، قویتر و شدیدتر و رنج آورتر می‎شود. درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی و عشق است.

روزها شیر نمی نالد! در برابر نگاه روباهان، در برابر نگاه گرگها و در برابر نگاه جانوران شیر نمی نالد، سکوت و وقار و عظمت خویش را بر سر شکنجه آمیزترین دردها حفظ می‎کند. اما تنها در شبهاست که شیر می‎گرید.

نیمه شب به طرف نخلستان می‎رود، آنجا هیچ کس نیست، مردم راحت آرمیده اند، هیچ دردی آنها را در شب بیدار نگاه نداشته است؛ و این مرد تنها که روی این زمین خودش را تنها می‎یابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، به نخلستان می‎رود و هراسان است که کسی او را در آن حال نبیند که شیر در شب می‎گرید و در تنهایی. و باز برای این که ناله او به گوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاه آلوده ای نرسد، سر در حلقوم چاه فرو می‎کند و می‎گرید. این گریه از چیست ؟

ناوبری کتاب