بیایم همانا میسوزم، و ملای رومی میگوید: "گفت رو رو من حریف تو نیم"مثنوی مولوی، دفتر چهارم، بیت 3803.
در اینجا حضرت میفرماید: وقتی آدم به حد کمال رسید خداوند از ملائکه خواست ادای امانت کنند، حالا آن امانت چه بود؟
"و عهد وصیته الیهم، فی الاذعان بالسجود له، و الخشوع لتکرمته"
(و به آن پیمانی که پذیرفته بودند که اعتقاد به سجده بر آدم داشته باشند و خود را خاشع و فرمانبردار بزرگی و کرامت آدم بدانند، وفا کنند.)
این عبارت بیان همان عبارت قبلی است و این را عطف تفسیری میگویند.
و آن امانت این بود که وقتی من انسان را خلق کردم و روح در آن دمیدم و انسان کامل شد، شما باید از او اطاعت کنید و به او سجده کنید؛ و "عهد وصیته" را به حسب اصطلاح اضافه صفت به موصوف مینامند یعنی "الوصیة المعهودة".
"خشوع" و "خنوع" هر دو نقل شده و در معنا متقاربند؛ یعنی خاشع شوند برای اکرام کردن و بزرگ شناختن حضرت آدم، که مورد تکریم خداست. "تکرمة" مصدر باب تفعیل است.
سجده ملائکه به آدم و حقیقت آن
"فقال سبحانه: (اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس )"
(پس خداوند متعال فرمود برای آدم سجده کنید، پس همه ملائکه سجده کردند مگر شیطان.)
این سجده کردن ملائکه به فرمان خداوند برای ایجاد روحیه انقیاد و رام بودن در ملائکه بوده است، زیرا عمده عبادت و به طور کلی روح عبادت همان رام بودن و خضوع در مقابل حق تعالی است. خدا میخواست وقتی دستور سجده کردن