و مویش سیاه و دندانش سفید است؛ و احتمال دیگر این است که منظور از آن، غرایز و امیال مختلفی باشد که در انسان هست.
در درسهای قبل اشاره کردیم که خداوند انسان را از خاکهای مختلف از قبیل شوره زار، سنگلاخ و... آفرید تا روحیه ها و غرایز مختلفی در او ایجاد شود، بنابراین "الالوان المختلفة" ممکن است کنایه از روحیه ها و غرایز مختلف باشد.
"و الاشباه المؤتلفة"
(و یک چیزهایی شبیه به هم در انسان هست و با هم الفت دارند.)
مثلا عصبها همه به هم شبیه و مربوطند، همچنین گوشتها که به هم شبیه اند، و یا مثلا استخوان مغز انسان و استخوان پای انسان سفید و از یک جنس است، یا گوشت صورت انسان و گوشت دستش هر دو از یک جنس هستند.
"و الاضداد المتعادیة"
(و طبیعت های متضادی که با هم دشمن هستند.)
چنانکه در انسان هم رطوبت هست و هم یبوست، یا این که مثلا استخوان که تیز است با گوشت که نرم است و با یکدیگر ضدند در انسان وجود دارد، و یا طبق اصطلاح طب قدیم در وجود انسان سردی، گرمی، رطوبت و یبوست که طبیعت های متضاد است وجود دارد، و در قدیم میگفتند انسان و هر موجودی مرکب از آب و خاک و هوا و آتش میباشد.
"و الاخلاط المتباینة"
(وخلطهایی که با هم متباین اند.)
"اخلاط" به معنای خون و بلغم و سودا و صفراست که اینها با هم متباین اند و هر کدام یک خاصیتی دارند.
بعد حضرت اضداد و اخلاط را بیان میکند و میفرماید: