حضرت امتیازی را که انسان دارد و حیوانات فاقد آن هستند ذکر میکند و آن قوه عاقله است، که انسان با آن درک کلیات میکند و به وسیله آن حق و باطل را تمیز میدهد.
"و الاذواق و المشام و الالوان و الاجناس"
(انسان تمیز میدهد بین چشیدنی ها و بوییدنی ها و رنگ ها و جنس ها.)
در اینجا ممکن است گفته شود چشیدنی ها و بوییدنی ها و رنگ ها و جنس ها مربوط به قوه عاقله که ادراک کلیات میکند نیست، چطور حضرت فرمود قوه عاقله در معرفت و شناسایی آنها هم دخالت دارد؟ جواب این است که منظور تمیز دادن بین چیزهایی است که میبوید یا میشنود یا میبیند و... مثلا ادراک به وسیله قوه شامه است، اما انسان یک وقت گلها را بوییده است و مشک و گلاب را هم بو کرده است و بعد تفکیک میکند و میگوید آن یکی بویش زیادتر از این است، یا آن تندتر از دیگری است، اینها را با هم مقایسه میکند؛ این مقایسه کردنها و تمیز دادنها مربوط به قوه عاقله است؛ و گاهی اوقات انسان اشتباهاتی دارد، این قوه اشتباهات را هم تشخیص میدهد، مثلا وقتی زکام است بوی خوش را تشخیص نمی دهد، خودش میفهمد که این بوی خوش وجود دارد ولی او درک نمی کند. تشخیص اشتباهات با قوه عاقله است. و این مقایسه کردنها کار انسان است.
حیوان نمی تواند اینها را با هم مقایسه کند؛ شما وقتی خورشید را نگاه میکنید قوه عاقله شما میگوید خورشید چون دور است من آن را کوچک میبینم، اما یک حیوان فکر میکند که اگر خورشید را بگیرد همین اندازه است. لذا حضرت میفرماید: "و معرفة یفرق بها بین الحق و الباطل و الاذواق..." مقصود همان تشخیص صحیح و غلط و مقایسه هایی است که فقط کار قوه عاقله انسان است.
داستان مباحثه هشام بن حکم با یکی از علمای اهل سنت
در اینجا خوب است داستان هشام بن حکم را نقل کنم. هشام بن حکم یکی از