صفحه ۳۱۸

حضرت امتیازی را که انسان دارد و حیوانات فاقد آن هستند ذکر می‎کند و آن قوه عاقله است، که انسان با آن درک کلیات می‎کند و به وسیله آن حق و باطل را تمیز می‎دهد.

"و الاذواق و المشام و الالوان و الاجناس"

(انسان تمیز می‎دهد بین چشیدنی ها و بوییدنی ها و رنگ ها و جنس ها.)

در اینجا ممکن است گفته شود چشیدنی ها و بوییدنی ها و رنگ ها و جنس ها مربوط به قوه عاقله که ادراک کلیات می‎کند نیست، چطور حضرت فرمود قوه عاقله در معرفت و شناسایی آنها هم دخالت دارد؟ جواب این است که منظور تمیز دادن بین چیزهایی است که می‎بوید یا می‎شنود یا می‎بیند و... مثلا ادراک به وسیله قوه شامه است، اما انسان یک وقت گلها را بوییده است و مشک و گلاب را هم بو کرده است و بعد تفکیک می‎کند و می‎گوید آن یکی بویش زیادتر از این است، یا آن تندتر از دیگری است، اینها را با هم مقایسه می‎کند؛ این مقایسه کردنها و تمیز دادنها مربوط به قوه عاقله است؛ و گاهی اوقات انسان اشتباهاتی دارد، این قوه اشتباهات را هم تشخیص می‎دهد، مثلا وقتی زکام است بوی خوش را تشخیص نمی دهد، خودش می‎فهمد که این بوی خوش وجود دارد ولی او درک نمی کند. تشخیص اشتباهات با قوه عاقله است. و این مقایسه کردنها کار انسان است.

حیوان نمی تواند اینها را با هم مقایسه کند؛ شما وقتی خورشید را نگاه می‎کنید قوه عاقله شما می‎گوید خورشید چون دور است من آن را کوچک می‎بینم، اما یک حیوان فکر می‎کند که اگر خورشید را بگیرد همین اندازه است. لذا حضرت می‎فرماید: "و معرفة یفرق بها بین الحق و الباطل و الاذواق..." مقصود همان تشخیص صحیح و غلط و مقایسه هایی است که فقط کار قوه عاقله انسان است.

داستان مباحثه هشام بن حکم با یکی از علمای اهل سنت

در اینجا خوب است داستان هشام بن حکم را نقل کنم. هشام بن حکم یکی از

ناوبری کتاب