و این دلیل بر تجرد نفس است. و علاوه بر نفس صورتها هم مجرد میباشند. اگر آن صورتها مادی باشند و در ماده منعکس شوند باید در قوه حافظه کوچک شوند، مانند عکسی که بر فیلم منطبق میشود، در حالی که صورتها با همان بزرگیشان در قوه خیال محفوظند.
بحث تجرد را نمی خواهیم مطرح کنیم چون در درسهای قبل گفته شده است. پس قوه خیال حافظ صورتها و حس مشترک مدرک صورتهاست. حال ما غیر از صوری که ادراک میکنیم یک قسم معانی را هم ادراک میکنیم، حیوانات هم همین معانی را ادراک میکنند، مثلا گوسفند نسبت به گرگ احساس دشمنی و نسبت به بچه اش احساس مهربانی دارد، همین که گرگ را میبیند میترسد و آن ترس و وحشت او یک حالتی است که ادراک میکند، و ما هم ترس را ادراک میکنیم، و این دیگر صورت نیست، یعنی از راه دست و گوش و چشم و... به ما منتقل نشده است، ترس و محبت و ادراک محبت و دشمنی از سنخ معنویات میباشند نه از قبیل صورتها، مدرک اینها قوه واهمه است، پس قوه واهمه معانی جزئی را ادراک میکند و حافظ معانی نامش حافظه میباشد.اسفار، ج 8، ص 218
قوه متصرفه یا قوه مفکره
ما یک قوه دیگر در باطن داریم که این قوه صورتها را به صورت، و معانی را به معانی، و یا صورتها را به معانی ضمیمه میکند؛ مثلا میگوید: آن گرگ دشمن است، گرگ صورت است که حس مشترک آن را ادراک میکند و دشمنی معنایی است که بر او حمل میشود، و آن را واهمه ادراک میکند، ولی قوه متصرفه در اینجا صورت و معنی را به هم ضمیمه میکند.
قوه ای در شما هست که مثلا سر یک الاغ را به بدن یک انسان ضمیمه میکند و