صفحه ۳۱۵

و این دلیل بر تجرد نفس است. و علاوه بر نفس صورتها هم مجرد می‎باشند. اگر آن صورتها مادی باشند و در ماده منعکس شوند باید در قوه حافظه کوچک شوند، مانند عکسی که بر فیلم منطبق می‎شود، در حالی که صورتها با همان بزرگیشان در قوه خیال محفوظند.

بحث تجرد را نمی خواهیم مطرح کنیم چون در درسهای قبل گفته شده است. پس قوه خیال حافظ صورتها و حس مشترک مدرک صورتهاست. حال ما غیر از صوری که ادراک می‎کنیم یک قسم معانی را هم ادراک می‎کنیم، حیوانات هم همین معانی را ادراک می‎کنند، مثلا گوسفند نسبت به گرگ احساس دشمنی و نسبت به بچه اش احساس مهربانی دارد، همین که گرگ را می‎بیند می‎ترسد و آن ترس و وحشت او یک حالتی است که ادراک می‎کند، و ما هم ترس را ادراک می‎کنیم، و این دیگر صورت نیست، یعنی از راه دست و گوش و چشم و... به ما منتقل نشده است، ترس و محبت و ادراک محبت و دشمنی از سنخ معنویات می‎باشند نه از قبیل صورتها، مدرک اینها قوه واهمه است، پس قوه واهمه معانی جزئی را ادراک می‎کند و حافظ معانی نامش حافظه می‎باشد.اسفار، ج 8، ص 218

قوه متصرفه یا قوه مفکره

ما یک قوه دیگر در باطن داریم که این قوه صورتها را به صورت، و معانی را به معانی، و یا صورتها را به معانی ضمیمه می‎کند؛ مثلا می‎گوید: آن گرگ دشمن است، گرگ صورت است که حس مشترک آن را ادراک می‎کند و دشمنی معنایی است که بر او حمل می‎شود، و آن را واهمه ادراک می‎کند، ولی قوه متصرفه در اینجا صورت و معنی را به هم ضمیمه می‎کند.

قوه ای در شما هست که مثلا سر یک الاغ را به بدن یک انسان ضمیمه می‎کند و

ناوبری کتاب