"جبل" به معنای "خلق" است؛ "حنو" به عضوی میگویند که کج و معوج است و "احناء" جمع آن است. "وصول" یعنی پیوستگی ها، "وصول" جمع "وصل" به معنای محل چسبیدن دو عضو بدن است و به آن "فصل" هم میگویند، زیرا علاوه بر این که محل چسبیدن دو عضو است محل جدا شدن آنها نیز هست. "فصول" جمع "فصل" است.
"أجمدها حتی استمسکت، و أصلدها حتی صلصلت"
(آن را خشکاند تا به هم چسبید، و محکم شد تا به صورت صلصال در آمد.)
"صلصال" گلی را میگویند که به قدری خشک شده باشد که اگر به آن دست بزنی صدا کند مثل گلهای پخته. قرآن هم میگوید: (صلصال کالفخار)سوره الرحمن، آیه 14 یعنی گل خیلی خشک شده مانند گل کوزه، که وقتی به آن دست بزنند چون وسط آن خالی است صدا میکند. پس "صلصال" آن شئ را میگویند که صدا دارد، و "صلصلة" در حقیقت صدای آن شئ است مثل صدای آهن، گل خشک پخته شده و یا کاسه های چینی.
"لوقت معدود، و امد معلوم"
(این چیز را خدا مهیا کرده بود برای یک وقت معلومی.)
در اینجا "لوقت" ظاهرا متعلق به همان "جبل" میشود. خدا صورتی را خلق کرد برای یک وقت دیگر؛ یعنی برای چهل سال یا صد سال دیگر که میخواهد در آن نفخ روح کند، یعنی همان وقت در آن نفخ روح نشد بلکه مدتی ماند و آن را گذاشت برای مدتی که پیش خود او معلوم بود، سپس در آن نفخ روح کرد.
"ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا"
(سپس خداوند در آن نفخ روح کرد و از روح خود در آن دمید تا انسان شد.)