صفحه ۲۹۴

"جبل" به معنای "خلق" است؛ "حنو" به عضوی می‎گویند که کج و معوج است و "احناء" جمع آن است. "وصول" یعنی پیوستگی ها، "وصول" جمع "وصل" به معنای محل چسبیدن دو عضو بدن است و به آن "فصل" هم می‎گویند، زیرا علاوه بر این که محل چسبیدن دو عضو است محل جدا شدن آنها نیز هست. "فصول" جمع "فصل" است.

"أجمدها حتی استمسکت، و أصلدها حتی صلصلت"

(آن را خشکاند تا به هم چسبید، و محکم شد تا به صورت صلصال در آمد.)

"صلصال" گلی را می‎گویند که به قدری خشک شده باشد که اگر به آن دست بزنی صدا کند مثل گلهای پخته. قرآن هم می‎گوید: (صلصال کالفخار)سوره الرحمن، آیه 14 یعنی گل خیلی خشک شده مانند گل کوزه، که وقتی به آن دست بزنند چون وسط آن خالی است صدا می‎کند. پس "صلصال" آن شئ را می‎گویند که صدا دارد، و "صلصلة" در حقیقت صدای آن شئ است مثل صدای آهن، گل خشک پخته شده و یا کاسه های چینی.

"لوقت معدود، و امد معلوم"

(این چیز را خدا مهیا کرده بود برای یک وقت معلومی.)

در اینجا "لوقت" ظاهرا متعلق به همان "جبل" می‎شود. خدا صورتی را خلق کرد برای یک وقت دیگر؛ یعنی برای چهل سال یا صد سال دیگر که می‎خواهد در آن نفخ روح کند، یعنی همان وقت در آن نفخ روح نشد بلکه مدتی ماند و آن را گذاشت برای مدتی که پیش خود او معلوم بود، سپس در آن نفخ روح کرد.

"ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا"

(سپس خداوند در آن نفخ روح کرد و از روح خود در آن دمید تا انسان شد.)

ناوبری کتاب