غرایز، امیال، افکار و اندیشه ها در حقیقت یک امور معنوی هستند و به چشم نمی آیند؛ مثلا ترسو یا شجاع بودن کسی جزء اخلاق است که در ذات اوست و یک جنبه معنوی است که با موجودات مادی تواءم است.
انسان بدنی دارد که به چشم میآید، این بدن را حضرت امیرالمؤمنین (ع) به "شبح" تعبیر کرده است که جمعش "اشباح" و به معنای چیزی است که به چشم میآید و با همین چشم مادی دیده میشود. خدای تعالی غرایز را با بدنها و جسمهایی که این غرایز در آنها هستند ملازم قرار داده است و در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند. روح نسبت به بدن چنین نیست که دو موجود جدای از یکدیگر باشند، مثل راکب و مرکوب نیستند که دو موجود باشند بلکه یک موجودند و بین روح و ماده یک نوع وحدتی وجود دارد.
علم ازلی خداوند به نظام وجود
"عالما بها قبل ابتدائها"
(پیش از آن که بیافریند به آنها دانا بود.)
موجودات مادی هر کدام در یک زمانی موجود شده اند، اما چنین نیست که وقتی آنها خلق شدند خداوند به آنها علم پیدا کند. بلکه خدا از ازل به آنها علم داشته است، زیرا خدا حادث نیست و محل حوادث هم نمی شود، یعنی تجدد در ذات او راه ندارد.
ضمیر در "بها" را میشود به غرایز و اشباح برگردانیم و میشود که به خود اشیاء برگردانیم، یعنی خداوند به همه اشیاء و موجودات قبل از آن که آنها را خلق کند علم داشته است؛ و علت این که در اینجا تعبیر "ابتداء" را به کار برده این است که این موجودات سابقه نداشته اند، بلکه خداوند خلقت این موجودات را ابتدا کرده است، یعنی اصلا نبوده اند و خدا آنها را از عدم به وجود آورده است.