است، مثلا میگویند: "غرز العود" یعنی چوب را به زمین فرو کرد. این غریزه هایی که در انسان هست مثل این است که در مغز انسان فرو رفته و جزء ذات اوست، غرایز جزء عوارض نیست، بعضی چیزها جزء عوارض است؛ مثل رنگ که به چیزی میزنند، رنگ پس از مدتی پاک میشود، اما غرایز و افکار و امیال جزء ذات انسان است، اصلا انسان همان اندیشه ها و غرایز است. ملا ی رومی میگوید:
غرایز اصلا ذاتی ما میباشند، یکی ذاتا آدم ترسویی است و یکی ذاتا شجاع، یکی ذاتا خودخواه و یکی متواضع است، این غرایز البته با ریاضت قابل تغییر میباشند، زیرا هر کدام علتی داشته اند و این جور نیست که خدا خواسته که چنین باشند تا مسأله جبر لازم آید. "غرز غرائزها" مثل این است که بگوییم "نور الانوار" نور را خدا نور کرد؛ ابن سینا میگفت: "ما جعل الله المشمش مشمشا و لکن اوجده"منظومه سبزواری، ص 56 خداوند زردآلو را زردآلو نکرد بلکه خلقش کرد. در اینجا هم مراد همین است، یعنی این غرایز را خدا در ما خلق کرده، البته علل مادی و طبیعی دارد اما این علل مادی و طبیعی هم بالاخره به خدا منتهی میشود. غرایز ویژه افراد، معلول وراثت از پدر یا مادر و غذاها و از محیط تربیتی و مربی و رفیق و... است، تمام اینها منشاء کسب صفات و امیال است و جزء نظام وجود میباشد که برگشت همگی به خداست.
رابطه روح و جسم
"و الزمها اشباحها"
(و آن غرایز را در ذات و جسم آنها نهاد.)