صفحه ۲۳۸

است، مثلا می‎گویند: "غرز العود" یعنی چوب را به زمین فرو کرد. این غریزه هایی که در انسان هست مثل این است که در مغز انسان فرو رفته و جزء ذات اوست، غرایز جزء عوارض نیست، بعضی چیزها جزء عوارض است؛ مثل رنگ که به چیزی می‎زنند، رنگ پس از مدتی پاک می‎شود، اما غرایز و افکار و امیال جزء ذات انسان است، اصلا انسان همان اندیشه ها و غرایز است. ملا ی رومی می‎گوید:

"ای برادر تو همه اندیشه ای ____ مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گل، گلشنی ____ ور بود خاری، تو هیمه گلخنی"مثنوی، دفتر دوم، بیت 278

غرایز اصلا ذاتی ما می‎باشند، یکی ذاتا آدم ترسویی است و یکی ذاتا شجاع، یکی ذاتا خودخواه و یکی متواضع است، این غرایز البته با ریاضت قابل تغییر می‎باشند، زیرا هر کدام علتی داشته اند و این جور نیست که خدا خواسته که چنین باشند تا مسأله جبر لازم آید. "غرز غرائزها" مثل این است که بگوییم "نور الانوار" نور را خدا نور کرد؛ ابن سینا می‎گفت: "ما جعل الله المشمش مشمشا و لکن اوجده"منظومه سبزواری، ص 56 خداوند زردآلو را زردآلو نکرد بلکه خلقش کرد. در اینجا هم مراد همین است، یعنی این غرایز را خدا در ما خلق کرده، البته علل مادی و طبیعی دارد اما این علل مادی و طبیعی هم بالاخره به خدا منتهی می‎شود. غرایز ویژه افراد، معلول وراثت از پدر یا مادر و غذاها و از محیط تربیتی و مربی و رفیق و... است، تمام اینها منشاء کسب صفات و امیال است و جزء نظام وجود می‎باشد که برگشت همگی به خداست.

رابطه روح و جسم

"و الزمها اشباحها"

(و آن غرایز را در ذات و جسم آنها نهاد.)

ناوبری کتاب