اگر شما بگویید: چرا موجودات عالم ماده هر کدام در زمانی پیدا میشوند و حال آن که خدا تام الفاعلیة است و اراده ازلی خداوند علت وجود این عالم است، پس چرا اراده خدا که از ازل هست من حالا به وجود آمده ام ؟ جوابش این است که خداوند نسبت به من هم قبل از وجودم از ازل علم و اراده داشته است و اراده او حادث نیست، زیرا خداوند محل حوادث نیست، منتها "قابل" که من باشم شرایط وجودی که برایم لازم است محقق نبود. من چون مادی هستم یک شرایط مادی لازم دارم تا موجود شوم، من اگر بخواهم موجود شوم باید پدرم باشد و مادرم هم باشد و آنها نیز اگر بخواهند موجود شوند پدر و مادرشان باید موجود شوند. به عبارت دیگر عالم ماده دارای حرکت است و حرکت امر تدریجی است، مراتب ماقبل و مابعد دارد. ذاتی حرکت این است که گذشته و حال و آینده دارد، و اجزایش در آن واحد با هم جمع نمی شوند. برای شما مثالی میزنم که مطلب روشن شود:
فرض کنید که شما پایین پله ایستاده اید و تصمیم دارید به پشت بام بروید، شما از اول اراده رفتن به پشت بام را کرده اید و همین اراده شما را به پشت بام میبرد، اما چون رفتن به پشت بام توقف به طی پله دهم دارد و طی پله دهم ممکن نیست مگر این که پله نهم طی بشود و پله نهم هم طی نمی شود مگر این که پله هشتم طی شود، یعنی باید از پله اول شروع شود تا به پله دهم برسد، پس صرف اراده شما برای این که روی پشت بام باشید علت تامه برای بودن شما روی پشت بام نمی شود، بلکه شرایط و معدات مادی دارد و شرایط آن هم طی ده پله است و طی هر پله ای موقوف به طی پله قبلی است. بنابراین وجود شما در روی پله پنجم مثلا که تأخیر میافتد برای این است که آن چهار تا پله از اجزای علتش میباشند، و تا این علت کاملا موجود نشود معلول موجود نمی شود. پس در موجودات مجرد علت تامه وجودشان اراده حق است و حالت منتظره ندارند، اما در موجودات