ممکن است آن را بسازد، و ممکن است آن را با جهات دیگر مقایسه و از آن صرف نظر کند، یا پس از بررسی از آن کار دست بکشد؛ بالاخره انسان در ذهنش مضار و منافع کار را با هم مقایسه میکند، و در همین مرحله مقایسه منافع و مضار افعال است که نقش انبیا و دین روشن میشود. انسان چه بسا با توجه به یک آیه قرآن و روایت یا جمله ای که از یک واعظ شنیده و به عواقب کار خودش آگاه شده یک طرف را ترجیح میدهد، و یا در اثر رفیق بد و تبلیغات سوء طرف بد را انتخاب میکند؛ و بالاخره بعد از انتخاب تصمیم میگیرد و بعد از تصمیم حرکت میکند. مقدماتی چون تصور، تصدیق، شوق پیداکردن و مقایسه کردن منافع، مربوط به فاعلیت در عالم ماده است؛ اما خداوند این مقدمات را ندارد، اراده اش علت این عالم است و اراده هم عین ذاتش میباشد. چنین نیست که خدا نخست فکر کند که عالم را خلق کنم فایده اش چیست ؟ این جور چیزها حوادث است و خداوند محل حوادث نیست. اگر محل حوادث باشد حادث میشود، یعنی کمالاتی را ندارد و بعد پیدا میکند، زیرا ما که این تصورات را میکنیم کمالاتی برای نفسمان است و این کمالات کم کم حاصل میشود، پس ما محل حوادث هستیم، ولی خداوند در کارهایش فکر و مقایسه ندارد.
"و لا تجربة استفادها"
(و خداوند از هیچ تجربه ای استفاده نمی کند.)
انسانها همیشه در کارها از تجربه های دیگران استفاده میکنند و بعد فکر کرده و تصمیم میگیرند. مثل معروفی است که بنایی مشغول ساختن اطاقی بود، در حالی که چهار طرف را میچید و بالا میآمد کسی به او گفت استاد در این اطاق کجاست ؟ بنا گفت فراموش کرده ام که برای آن دری قرار دهم. این بنا از تجربه دیگران استفاده نکرده بود.
در مورد خداوند این طور نیست که قبلا خدایی یک چیزهایی را موجود کرده و