جسم که با هم تماس دارند - از موجودات جداست نه این که مسافت و فاصله مکانی بین آنها باشد، چرا که جسم نیست.
5- در خطبه 65 میفرماید: "لم یحلل فی الاشیاء فیقال: هو فیها کائن" خدا در موجودات حلول نکرده تا گفته شود خدا در موجودات موجود است - مثل آبی که در جسمی حلول میکند نیست - "و لم یناء عنها فیقال: هو منها بائن" از موجودات دور هم نیست که بگوییم خدا از موجودات دور است.
این تعبیرات همه به یک مضمونند، حضرت این مضمون را در همه جای نهج البلاغه بیان کرده اند: در عین حالی که خدا همه جا هست معیتش مثل معیت دو جسم نیست، حضرت در هرجا یک تعبیری از آن کرده اند. در خطبه اول چنین آمده: "مع کل شئ لا بمقارنة، و غیر کل شئ لا بمزایلة".
و مثالی که برای تقریب به ذهن عرض کردم یکی رابطه جان با بدن و دیگری رابطه روح با تصوراتش بود که در عین حال که هر کدام غیر از دیگری است مع ذلک یک رابطه قیومی و علت و معلولی بین آن دو میباشد.
فاعل طبیعی
"فاعل لا بمعنی الحرکات و الالة"
(خدا فاعل است اما فعلش مثل فعل های عالم ماده نیست.)
به طور کلی ما دو نوع فاعل داریم: 1- فاعل طبیعی 2- فاعل الهی.
فاعل طبیعی فاعل حرکت است، در تمام عالم ماده هرچه فاعلیت و علیت هست علیت حرکت است، به عنوان مثال شما میگویید: بنا فاعل و سازنده خانه است، حالا میخواهیم ببینیم این که میگویند بنا سازنده خانه است غیر از حرکت چه کاری کرده ؟! از بنا غیر از حرکت کار دیگری برنمی آید، بدین گونه که او به واسطه حرکت دادن دست آجر و گچ و سنگ و غیره را جمع آوری میکند و روی