هر جمعیتی را هم اگر فرض کنید، چه کم و چه زیاد، با هم نجوا نمی کنند مگر این که خدا با آنهاست، یعنی خدای تعالی احاطه دارد. مثل آن احاطه ای که جان شما نسبت به تصورات شما دارد، آیا میشود گفت: شما به تصوراتتان احاطه ندارید؟! اصلا اگر توجه من نباشد تصور من هم نخواهد بود، بنابراین من به تصوراتم احاطه دارم، خدا هم نسبت به عالم چنین است.
در روایت آمده است: ابن ابی العوجاء پیش امام صادق (ع) آمد و گفت: این خدایی را که به آن قائلید در کجاست ؟ امام فرمودند: خدا همه جا هست، ابن ابی العوجاء گفت: چگونه میشود که همه جا باشد؟! برای این که اگر در آسمان باشد در زمین نیست و اگر در زمین باشد در آسمان نیست.توحید صدوق، ص 254
او گمان میکرد خدا یک جسم است و تصور نمی کرد که خدا موجودی است فوق عالم جسم، و زمین و آسمان و تمامی آنها نسبت به حق تعالی مثل یک قطره است نسبت به دریا و از جهتی میتوان گفت مانند موج است و دریا، که موج جلوه ای است و غیر از دریا نیست، بنابراین ذات حق تعالی به همه احاطه دارد، (و هو معکم) خدا با شماست (این ما کنتم) هر جا که باشید؛ آیه قرآن میگوید: (و نحن اقرب الیه من حبل الورید)سوره ق، آیه 16 ما به انسان نزدیکتر از رگ گردن او هستیم.
پس "مع کل شئ لا بمقارنة" یعنی خدا با همه چیز هست نه این که مقارنت مکانی داشته باشد "و غیر کل شئ لا بمزایلة" و غیر از هر چیزی است نه به نحوی که از آن جدا باشد؛ من و شما معلول خدا هستیم و خدا غیر از همه ماست، اما وقتی که میگوییم "غیر" شما دو موجود مادی که از هم جدا باشند در ذهنتان میآید، ولی خدا این گونه نیست، این که میگوییم "غیر" به این معنا نیست که او جدا باشد تو هم جدا، بلکه او به تو احاطه دارد، مانند احاطه جان، چرا که اگر جان