فعل ماضی است و فعل ماضی هم دلالت بر زمان دارد و هم دلالت بر حدوث، و معنای حادث این است که نبود و بود شد.
دوم: "کان ناقصه" که بر زمان و نسبت دلالت میکند نه بر حدوث؛ مثل "کان زید قائما" زید قائم بود، که این هم دلالت بر زمان دارد و هم بر نسبت؛ یعنی نسبت بین زید و قیام.
سوم: "کان زائده" که معنا ندارد.
در اینجا که حضرت میفرماید "کائن" این لفظ اسم فاعل از "کان تامه" میباشد و بر حدوث دلالت دارد، میفرماید: خدا کائن است؛ یعنی وجود دارد اما چنین نیست که حادث باشد، چون "کان" بر زمان و حدوث دلالت دارد، خدا نه زمان دارد و نه حدوث، خدا قدیم است، حادث آن است که مسبوق به عدم باشد، یعنی یک چیزی نبوده و بعد "هست" بشود؛ اما فکر نکنید که این بدان معناست که خدا زمان و حدوث داشته باشد، نه چنین نیست بلکه وجودی است قدیمی:
"کائن لا عن حدث"
(موجود است اما نه این که حادث شده باشد.)
"عن" به معنای "من" نشویه است، یعنی وجود خدا ناشی از حدوث نیست که حادث شده باشد.
کائنات، مبدعات و مخترعات
فلاسفه یک اصطلاحی دارند که موجودات عالم ماده را کائنات میگویند، موجودات مجرد را مثل عقول مبدعات میگویند، افلاکی را هم قائل بودند که به آنها مخترعات میگفتند.
به اصطلاح فلسفه "کون، اختراع و ابداع" با هم فرق دارند؛ "کون" یعنی بودن، در موجوداتی است که هم ماده دارند و هم مدت، یعنی هم زمان دارند و هم ماده،