صفحه ۱۸۸

اشاعره معتقدند که صفات خدا زائد بر ذاتش می‎باشند و علاوه بر این که ذاتش قدیم است صفاتش هم قدیم می‎باشند و به اصطلاح به قدمای ثمانیه قائل اند، یکی ذات خدا و هفت صفت ثبوتی او مانند علم و قدرت و اراده و... اشاعره چون نتوانستند صفات عین ذات بودن را تصور کنند به هشت قدیم معتقد شدند.

فخر رازی هم در مقام رد آنان گفته است: شما نصاری را که به "اقانیم ثلاثه" (اب، ابن و روح القدس) معتقدند مشرک می‎دانید، اما خودتان به هشت قدیم واجب الوجود معتقدید.

اما معتزله می‎گفتند که ذات خدا نایب صفاتش می‎باشد. اینها از طرفی نمی توانستند منکر صفات خدا شوند و از طرفی هم نمی توانستند صفات زائد بر ذات را نظیر اشاعره قبول کنند. از جهت دیگر نمی توانستند حدوث صفات را قبول کنند، زیرا خدا محل حوادث نمی شود، لذا گفتند: خداوند ذاتش از صفات خالی است ولی کار صفات را می‎کند، و به تعبیر خودشان ذات خداوند نایب صفاتش می‎باشد. مرحوم حاجی سبزواری در منظومه به این دو مشرب چنین اشاره می‎کند:

"و الاشعری بازدیاد قائلة ____ و قال بالنیابة المعتزلة"شرح منظومه سبزواری، ص 161

اشاعره به صفات زائد بر ذات قائل شدند و معتزله به نیابت ذات از صفات.

ولی مرحوم صدرالمتألهین و فلاسفه مانند او می‎گفتند صفات علم و قدرت و حیات از کمالات هستی است و این طور نیست که اینها تنها مفاهیمی ذهنی باشند، بلکه واقعیت دارندالحکمة المتعالیة (الاسفار الاربعة)، ج 6، فصل 4، ص 133 و گفتیم: واقعیت با وجود و هستی است. بنابراین هر موجودی به هر اندازه از وجود حظ و بهره دارد به همان اندازه از علم و حیات و امثال آن بهره دارد، مانند سنگریزه که با حضرت داود سخن می‎گفت و یا ستون حنانه با

ناوبری کتاب