اشاعره معتقدند که صفات خدا زائد بر ذاتش میباشند و علاوه بر این که ذاتش قدیم است صفاتش هم قدیم میباشند و به اصطلاح به قدمای ثمانیه قائل اند، یکی ذات خدا و هفت صفت ثبوتی او مانند علم و قدرت و اراده و... اشاعره چون نتوانستند صفات عین ذات بودن را تصور کنند به هشت قدیم معتقد شدند.
فخر رازی هم در مقام رد آنان گفته است: شما نصاری را که به "اقانیم ثلاثه" (اب، ابن و روح القدس) معتقدند مشرک میدانید، اما خودتان به هشت قدیم واجب الوجود معتقدید.
اما معتزله میگفتند که ذات خدا نایب صفاتش میباشد. اینها از طرفی نمی توانستند منکر صفات خدا شوند و از طرفی هم نمی توانستند صفات زائد بر ذات را نظیر اشاعره قبول کنند. از جهت دیگر نمی توانستند حدوث صفات را قبول کنند، زیرا خدا محل حوادث نمی شود، لذا گفتند: خداوند ذاتش از صفات خالی است ولی کار صفات را میکند، و به تعبیر خودشان ذات خداوند نایب صفاتش میباشد. مرحوم حاجی سبزواری در منظومه به این دو مشرب چنین اشاره میکند:
اشاعره به صفات زائد بر ذات قائل شدند و معتزله به نیابت ذات از صفات.
ولی مرحوم صدرالمتألهین و فلاسفه مانند او میگفتند صفات علم و قدرت و حیات از کمالات هستی است و این طور نیست که اینها تنها مفاهیمی ذهنی باشند، بلکه واقعیت دارندالحکمة المتعالیة (الاسفار الاربعة)، ج 6، فصل 4، ص 133 و گفتیم: واقعیت با وجود و هستی است. بنابراین هر موجودی به هر اندازه از وجود حظ و بهره دارد به همان اندازه از علم و حیات و امثال آن بهره دارد، مانند سنگریزه که با حضرت داود سخن میگفت و یا ستون حنانه با