برای این که زمان و مکان و جهت از لوازم اجسام است و خداوند فوق جسم است؛ "الاخلاص له" یعنی معتقد بشوی که خدا جسم و جوهر و عرض نیست، زیرا جسم مرکب است و خدا ترکیب ندارد، عرض احتیاج به محل دارد و خدا احتیاج ندارد. به طور کلی در ذات خدا نقص راه ندارد و کمال مطلق است و فوق عالم ماده و طبیعت است.
معنای سوم "الاخلاص له" که در حقیقت یک معنای عرفانی است، این است که اگر انسان خداشناس باشد به جایی میرسد که از غیر خدا غفلت میکند، و اگر موجودات دیگر را هم میبیند آنها را آینه حق مییابد. همان گونه که پیغمبراکرم (ص) به طوری که به او نسبت داده اند میفرماید: "اللهم ارنا الاشیاء کما هی" خدایا موجودات را به ما بنما همان طور که هستند؛ یعنی وابسته به خدا هستند و جلوه های او میباشند. یافتن به همان شکل که انسان در آینه نگاه میکند ولی از آن غفلت دارد و فقط صورت را میبیند، موجودات را نیز به عنوان آینه حق میبیند و از غیر خدا غفلت دارد و حتی از خود نیز غفلت دارد. در اینجا "فناء فی الله" است؛ یعنی انسان در "حق" فانی میشود، این که خطاب به حضرت موسی (ع) شد که (لن ترانی) یعنی تا به خودت و خودیت خودت توجه داری مرا نخواهی دید.
اگر انسان از خود غفلت کرد و فقط به حق تعالی توجه کرد، آن دیگر شرک نیست، ولی اگر موجودات دیگر را گرچه مخلوق خدا بیابد ولی بالاخره برای آنها استقلال قائل شود، این خود یک نوع شرک است. پس "کمال توحیده الاخلاص له" یعنی دید و درک خود را برای خدا خالص کردن و فناء فی الله پیدا کردن و از خود بی خود شدن و فقط به خدا توجه داشتن، موجودات دیگر را هم اگر میبینیم آن طور که هستند یعنی آئینه وار ببینیم و همه را جلوه ذات حق ببینیم. شاعر میگوید: