سازگار نیست. این هم بیان دیگری است.
اما بیانی که ما عرض کردیم دیگر احتیاجی به این چیزها ندارد، بهتر هم هست. و آن این است که ما گفتیم: صرف شئ مکرر نمی شود، واجب الوجود یعنی آن هستی که فقط هستی است و نیستی در ذاتش راه ندارد و حد نداشته باشد. لذا فرض دو بودن در آن ممکن نیست؛ برای این که اگر دوتا شد این یکی کمال آن را ندارد آن یکی هم کمال این را ندارد. پس "ندارد" در ذاتش راه پیدا کرد، لذا مرکب شد از وجود و عدم. و فرض ما این است که گفته ایم ذات باری تعالی واجب الوجود است؛ یعنی به طور کلی هستی است و نیستی در ذاتش راه ندارد، و چیزی که نیستی در ذاتش راه ندارد اصلا مکرر شدن در آن فرض نمی شود.
وحدت خدا چه وحدتی است ؟
باید دانست این که ما توحید خدا را بحث میکنیم دو مطلب را در نظر داریم: یکی این که ما یک خدا داریم و دومی برایش فرض نمی شود، دیگر این که این خدایی هم که داریم بسیط است و ترکیب در ذاتش راه ندارد؛ برای این که اگر جزء داشته باشد مرکب از اجزاء میشود. پس توحید خداوند به دو معناست: یکی این که "یک" است و دو نیست، یعنی دو برایش فرض نمی شود، دیگر این که بسیط است یعنی صرف هستی است و مرکب نیست، یعنی اجزاء ندارد.
در اینجا مناسب است حدیث حضرت امیرالمؤمنین (ع) را که توحید صدوق نقل کرده نقل کنم، راوی میگوید: یک اعرابی در ایام جنگ جمل آمد در مقابل حضرت امیرالمؤمنین (ع) ایستاد، گفت: یا امیرالمؤمنین "اتقول ان الله واحد؟" تو میگویی خدا یکی است ؟ "قال فحمل الناس علیه" مردم برگشتند و به او گفتند: "یا اعرابی اما تری ما فیه امیرالمؤمنین من تقسم القلب" نمی بینی الان حضرت امیرالمؤمنین (ع) دلش هزار راه میرود، تو حالا آمده ای مسأله توحید را