صفحه ۱۷۲

حقیقت هستی قابل تعدد نیست

"و کمال التصدیق به توحیده"

(و تصدیق کامل به او توحید و یگانه دانستن اوست.)

گفته شد: یک هستی که فقط هستی باشد باید نیستی در آن راه نداشته باشد. ما هم گفتیم خدا یک هستی است که نیستی در ذاتش راه ندارد؛ یعنی نقص در ذاتش راه ندارد و حد خاصی هم ندارد. انسان یک موجودی است که حد خاصی دارد، درخت یک موجودی است که یک حد خاصی دارد، یک خاصیت خاصی دارد، اما آن هستی و واقعیتی که حد ندارد و غیرمتناهی است، یعنی غیر از هستی چیزی نیست، آن ذات باری تعالی است.

گفتیم اگر یک چیزی به صرافت هستی باشد، می‎شود هستی غیرمتناهی. پس ذات باری تعالی یک "هستی غیرمتناهی" است. وقتی که یک هستی غیرمتناهی شد، این دیگر دو تا فرض نمی شود، چرا؟ برای این که اگر شما گفتید دو تا هستی غیرمتناهی، من می‎گویم که این گفته درست نیست و تناقض دارد، برای این که این هستی واجد آن هستی نیست، آن هم واجد این نیست، پس می‎شوند متناهی، و قهرا هستی هر کدام تواءم با نیستی می‎باشد، در صورتی که گفتیم: "هستی غیرمتناهی" این است که نیستی در ذاتش راه نداشته باشد. پس اگر دو تا فرض کنی هر کدام فاقد کمال دیگری است، این کمال آن را ندارد آن هم کمال این را ندارد، این هستی آن را ندارد آن هم هستی این را ندارد.

شما اشکال نکنید که پس هستی های ما با خدا چگونه است. هستی های ما جلوه حق اند و چیزی جدای از حق نیست. مثل این که عکس یک نفر در آئینه های متعدد افتاده باشد. بنابراین جلوه ها چیزی جدای از حق نیستند. ما همه پرتو وجود حقیم؛ مثل تصوراتی که شما در ذهنتان دارید، شما که الان اینجا نشسته اید

ناوبری کتاب