به نحو ضرورت است و به اصطلاح ثبوت هر چیز برای خودش ضروری است، پس هستی یک امری است خارجی و واقعیت دار که اگر فقط هستی باشد غیرمتناهی است و آن عبارت است از ذات باری تعالی و او واجب الوجود است.
ذات باری تعالی یعنی هستی و واقعیتی که هیچ نیستی در ذاتش راه نداشته باشد. و اگر هستی، هستی محدودی باشد و با ضد خودش ترکیب شده باشد و به اصطلاح متناهی باشد، این هستی وابسته به هستی غیرمتناهی است و این حد پیدا کردن در اثر وابستگی است، مثل نور، اگر ما یک نور غیرمتناهی داشته باشیم، آن فقط نور است ولی این نور غیرمتناهی سایه دارد، جلوه دارد، عکس دارد، پرتو دارد و آن پرتو چون پرتو آن نور غیرمتناهی است ناقص تر از نور میشود و سپس در اثر ناقص تر شدن حد پیدا میکند و ماهیت از آن انتزاع میشود. و لذا گفتیم ذات باری تعالی هستی بدون ماهیت است؛ برای این که ماهیت از حد وجود و از محدود بودن وجود انتزاع میشود.
پس وجودی که فقط هستی است غیرمتناهی است، و این عبارت است از ذات باری تعالی. و این "هستی غیرمتناهی" جلوه هایی دارد که این جلوه ها از سنخ خودش میباشند؛ مثلا عکسهایی که از شما در تلویزیون نشان داده میشود جلوه های وجود شماست. این نوری که در اطاق است جلوه نور بیرون است. آن وقت چون این جلوه آن است، در اثر جلوه بودن ناقص تر میشود و از ناقص تر شدنش حد انتزاع میشود. در اینجا شعری از حاجی سبزواری (ره) را به یاد میآوریم که میگوید:
یعنی حقیقت هستی اگر فقط حقیقت هستی باشد، پس خودش واجب است،