صفحه ۱۶۴

مقدمه خارجیت دار و واقعیت دار هستی است.

مقدمه دوم: در فلسفه ثابت شده است یک مفهوم وجود داریم، یعنی آنچه از لفظ وجود در ذهن شما می‎آید که به آن می‎گویند: مفهوم وجود، و یک وجود خارجی داریم که به آن می‎گویند حقیقت وجود، یعنی همان وجود خارجی که منشاء اثر است و آن واقعیت خارجی به ذهن ما نمی آید، چرا که آن تصوری نیست بلکه یافتنی است. شما وجودهای خارجی را با علم حضوری می‎یابید، وقتی آتش حرارتش به دست شما می‎رسد شما از راه حس لامسه خارجیت آتش را درک می‎کنید، اما مفهوم آتش در ذهن شماست. پس ما یک مفهوم وجود داریم که امر ذهنی است و یک خارجیت وجود (وجود خارجی) آن چیزی را که می‎گوییم منشاء اثر است وجود خارجی است.

ضمنا مفهوم وجود یک مفهوم واحد است؛ یعنی من یک وقت می‎گویم: انسان موجود است، یک وقت می‎گویم درخت موجود است، یک وقت هم می‎گویم ضبط صوت موجود است، این لفظ "موجود" در همه قضایایی که من گفتم یک معنا بیشتر ندارد. چنین نیست که موجود در "الانسان موجود" معنایش تفاوت داشته باشد با موجود در "الشجرة موجودة". هرچه قضیه می‎آوریم و ماهیتها را موضوع قرار می‎دهیم و وجود را بر آن حمل می‎کنیم، ماهیتها متفاوتند اما مفهوم وجود یک مفهوم است. بنابراین چون مفهوم وجود یک مفهوم واحد است، یعنی از لفظ "و، ج، و، د" در هر جا که گفته شود یک معنا در ذهن شما می‎آید، این امر حکایت می‎کند که حقیقت هستی هم در خارج یک حقیقت بیشتر نیست. چون هر مفهوم واحدی حکایت از یک حقیقت می‎کند.

مقدمه سوم که قبلا هم به آن اشاره کردیم: هر حقیقتی اگر با ضد یا نقیض خودش ترکیب نشده باشد غیرمتناهی است؛ یعنی هر حقیقتی اگر به صرافتش باقی باشد، فقط خودش باشد، با ضدش ترکیب نشده باشد، می‎شود غیرمتناهی.

ناوبری کتاب