شما زیاد گفته اند: قند شیرین است، شما هم یقین کرده اید که قند شیرین است، چون همه میگویند: "قند شیرین است" از گفته ها یقین کرده اید. اینجا علم دارید به این که قند شیرین است ولی شیرینی قند را خودتان نیافته اید و احساس نکرده اید. وقتی صحیح است شما بگویید "من شیرینی قند را یافته ام" که قند را با ذائقه خودتان بچشید. در اینجاست که شما نسبت به قند شناخت پیدا کرده اید و تصدیق میکنید به این که قند شیرین است. لذا این تصدیقی که از روی احساس خودتان است غیر از آن تصدیقی است که در اثر گفته دیگران یقین پیدا کرده اید.
این که حضرت فرموده "کمال معرفت خدا تصدیق به خداست" معنایش این است که انسان خودش حق را شناخته باشد. فرق است بین دانستن و شناختن، من میدانم که "مکه" وجود دارد، اما مکه را ندیده ام، لذا نمی توانم بگویم من مکه را میشناسم. وقتی من نسبت به مکه شناسایی دارم که خودم بروم در شهر مکه و آنجا را از نزدیک ببینم. در حقیقت مثل این که در انسان یک حس خداشناسی و یک غریزه خداشناسی هست که این بالاتر از علم است.
یک وقت ما مخلوقات را میبینیم و در اثر دیدن مخلوقات علم پیدا میکنیم یک خدایی هست، که این را شناسایی نمی شود گفت. شناسایی حقیقی آنجاست که انسان در خودش بیابد. من برای این یافتن در آن هفته یک بیانی کردم که شاید آن بیان سنگین بود. حالا یک بار دیگر ذکر میکنم، لیکن اگر بخواهیم تفصیلش را بدانیم باید رفت و درس فلسفه خواند که خیلی طولانی میشود و مقدماتش هم زیاد است. اما من به مقدماتش اشاره میکنم و میگذرم.
مقدمات برهان صدیقین
در ابتدا باید گفت که ما یک عدم داریم یعنی نیستی، در مقابلش هم یک وجود داریم به معنای هستی، یک چیز دیگری هم داریم که گاهی از اوقات وجود بر