صفحه ۱۴۸

یک روشنایی فرض کردیم که فقط روشنایی باشد نه روشنایی و غیر روشنایی با هم، این روشنایی غیرمتناهی می‎باشد، لکن نوری که ده شمع است نور با حد خاصی است مثلا ده درجه، این دیگر فقط روشنایی نیست بلکه روشنایی در حد خاص است.حد خاص یعنی تا اینجا هست و بالاتر نیست، مثل جایی که تا اندازه معینی هست و بیشتر نیست. لذا در این روشنایی ده درجه، روشنایی با عدم روشنایی مخلوط است، و همین طور روشنایی بیست درجه یا هزار درجه که می‎گوییم روشنایی تا این حد است و دیگر بالاتر نیست. بنابراین در اینجا "هست و نیست" با هم مخلوط است. اما روشنایی که فقط روشنایی باشد حد ندارد و قهرا غیرمتناهی است. و بالاخره روشنایی که با ضد خودش و با نقیض خودش تواءم نباشد می‎شود غیرمتناهی.

مثال دیگر: اگر یک موجود را در نظر بگیریم که خط است و غیر خط نیست، این خط غیرمتناهی است، زیرا خط متناهی فقط خط نیست بلکه خطی است با حد، مثلا خط یک متری خطی است که تا یک متر امتداد دارد و بیشتر نیست، و همین طور خط ده متری یا خط بیست متری و غیره. پس "خط و لاخط" آمیخته است، تا یک جا امتداد دارد و از آنجا به بعد امتداد ندارد. پس اگر طولی فقط خط باشد و غیر خط در آن نباشد، این خط قهرا غیرمتناهی خواهد بود.

هستی هم به همین صورت است. بنابر این که بگوییم هستی اصالت دارد و ماهیت امر اعتباری و انتزاعی است، اگر یک موجودی فقط هستی باشد و حد خاصی نداشته باشد و عدم در آن راه نداشته باشد، می‎شود هستی غیرمتناهی؛ اما هستی های دیگر مثل هستی انسان، یک هستی در حد خاص است، و یک سری خاصیتها را ندارد؛ درخت یک هستی در حد خاص است، و همین طور ضبط صوت که یک درجه هستی را با یک خاصیت مخصوص دارد. بنابراین ماهیتها مثل انسان و ضبط صوت و درخت مفاهیمی هستند که از هستی هایی در حد

ناوبری کتاب