صفحه ۱۴۷

وجود دیگر در حد خاص دیگر اسمش انسان یا درخت است. بنابراین آنچه اصالت دارد و منشاء اثر است و عینیت و خارجیت دارد وجود است نه ماهیت؛ مثلا قند یک مفهومی است که انتزاع می‎کنیم از یک وجود در یک حد خاصی، اما آنچه خارجیت دارد مفهوم و ماهیت قند نیست بلکه وجود قند است و اگر این وجود و هستی را از قند بگیریم دیگر چیزی باقی نمی ماند. حاجی سبزواری (ره) می‎گوید:

"ان الوجود عندنا اصیل ____ دلیل من خالفنا علیل"

وجود نزد ما اصیل است، دلیل کسی که مخالف ما می‎باشد باطل است، علیل و غلط است. "لانه منبع کل شرف"شرح منظومه سبزواری، ص 10 و 11 برای این که وجود و هستی منبع هر شرافتی است. و این اولین دلیل است که ما هر اثری و هر خاصیتی می‎بینیم به واسطه "وجود" است.

این مسأله بدیهی است که ما هرچه بگوییم: شیرینی، شیرینی، شیرینی... کودک آرام نمی شود، لکن وجود شیرینی همان طور که گفتیم کودک را قانع می‎کند. پس معلوم می‎شود آنچه عینیت دارد و منشاء اثر است همان وجود و هستی شئ است.

2- و همان طور که مفهوم هستی یک مفهوم است، واقعیت هستی هم یک واقعیت بیشتر نیست، یعنی مفهوم واحد حکایت از حقیقت واحد می‎کند. وقتی که مفهوم وجود یک مفهوم بیشتر نیست، این مفهوم حکایت می‎کند از یک خارجیت، یک واقعیتی که هستی باشد.

3- واقعیت هستی اگر فقط واقعیت هستی باشد بدین معنی که نیستی در آن راه نداشته باشد، می‎شود هستی غیرمتناهی. به عبارت دیگر هر چیزی که بسیط باشد و خود آن چیز باشد و با غیر خودش مخلوط نباشد غیرمتناهی است. مثلا اگر

ناوبری کتاب