واجب الوجود است یا ممکن الوجود و یا ممتنع الوجود؛ چون در واجب الوجود و ممتنع الوجود ملاک ضرورت وجود دارد، لذا احتیاج به علت ندارد؛ اما در ممکن الوجود چون امکان دو طرف متساوی است، یعنی یک چیز هم میتواند باشد و هم میتواند نباشد، لذا بودن یا نبودنش علت میخواهد، منتها وجود علتش وجود است و عدم علتش عدم. علت وجود معلول، وجود علت است؛ و علت عدم معلول، عدم یکی از اجزای علت است...
برهان صدیقین برای اثبات صانع
راه دیگری هم هست و به آن "برهان صدیقین" میگویند و آن بالاتر از این معناهاست. در اینجا اموری را مختصرا باید به عنوان مقدمات این برهان یادآور شویم:
1- ما یک عدم داریم یعنی "نیستی" و یک وجود داریم یعنی "هستی" و "واقعیت"، البته نه مفهوم وجود که در ذهن ماست بلکه خارجیت و عینیت وجود؛ و یک ماهیت داریم؛ ماهیت آن چیزی است که موضوع قرار میدهیم و وجود را بر آن حمل میکنیم. مثلا میگوییم انسان موجود است، کتاب موجود است؛ یک چنین مفاهیمی که موضوع قرار میگیرند و وجود بر آنها حمل میشود ماهیت نامیده میشوند. بحثی که در این مورد شده این است که آن چیزی که خارجیت و واقعیت دارد وجود است یا ماهیت ؟
ما میگوییم: آنچه اصیل است و منشاء اثر است و خارجیت دارد وجود است، مثلا مفهوم قند شیرین نیست و کودک را ساکت نمی کند، و مفهوم شیرینی هم شیرین نیست، بلکه وجود شیرینی شیرین است و خارجیت و عینیت دارد و وجود قند است که بچه را ساکت میکند.
البته وجودها در خارج هر کدام یک حد خاصی دارند و در اثر آن حد خاص یک خاصیتی پیدا کرده اند. یک وجود در یک حد خاص اسمش قند است و یک