این کلام از ابن سینا معروف است: "ما جعل الله المشمش مشمشا ولکن اوجده"منظومه سبزواری، ص 56 خداوند زردآلو را زردآلو نکرده است بلکه وجود به زردآلو داده است؛ یعنی نمی توانیم بگوییم چرا خدا زردآلو را زردآلو کرده است، بلکه وجودی را افاضه کرده که این وجود در حد خاصی است که خاصیت زردآلو دارد. زردآلو ضروری است که زردآلو باشد، هر چیزی ثبوتش برای خودش ضروری است. لذا اگر چیزی در خارج داشته باشیم که حقیقت ذاتش هستی و واقعیت باشد، دیگر نمی شود بدون واقعیت شود، هستی نیستی نمی شود، وجود عدم نمی شود، عدم هم وجود نمی شود؛ پس چیزی که وجود برایش ضرورت داشته باشد مانند واجب الوجود، و یا عدم برایش ضرورت داشته باشد مانند ممتنع الوجود، نیاز به علت ندارد.
3- ممکن الوجود: ممکن الوجود لابشرط از هستی و نیستی است. میشود هستی بپذیرد یا نپذیرد، مانند انسان که میشود وجود داشته باشد یا نداشته باشد، یا زردآلو که میشود وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. چیزی که هم میشود وجود داشته باشد هم میشود وجود نداشته باشد، بودنش علت میخواهد، نبودنش هم علت میخواهد. مثلا برق در این اطاق میشود باشد و میشود نباشد، اگر باشد علتی دارد و علتش این است که کارخانه برقی وجود دارد و سیم کشی هم شده است و کلید و لامپ هم هست و تمام مقتضیات و شرایط و عدم موانع محقق است؛ اما اگر برق نباشد این هم علتی دارد، منتها علت عدم، نبودن یکی از اجزای علت وجود است؛ یعنی اگر در اطاق برق نباشد یا کلید خراب است و یا سیمها یا لامپ سوخته، و یا همه اینها درست است ولی اصلا ژنراتور برق موجود نیست، نمی شود گفت که برق خودش ناخواسته بیاید. چیزی که هم میشود باشد و هم میشود نباشد، بودن و نبودنش علت میخواهد و لذا علتش را تعقیب میکنیم.