صفحه ۱۳۹

این کلام از ابن سینا معروف است: "ما جعل الله المشمش مشمشا ولکن اوجده"منظومه سبزواری، ص 56 خداوند زردآلو را زردآلو نکرده است بلکه وجود به زردآلو داده است؛ یعنی نمی توانیم بگوییم چرا خدا زردآلو را زردآلو کرده است، بلکه وجودی را افاضه کرده که این وجود در حد خاصی است که خاصیت زردآلو دارد. زردآلو ضروری است که زردآلو باشد، هر چیزی ثبوتش برای خودش ضروری است. لذا اگر چیزی در خارج داشته باشیم که حقیقت ذاتش هستی و واقعیت باشد، دیگر نمی شود بدون واقعیت شود، هستی نیستی نمی شود، وجود عدم نمی شود، عدم هم وجود نمی شود؛ پس چیزی که وجود برایش ضرورت داشته باشد مانند واجب الوجود، و یا عدم برایش ضرورت داشته باشد مانند ممتنع الوجود، نیاز به علت ندارد.

3- ممکن الوجود: ممکن الوجود لابشرط از هستی و نیستی است. می‎شود هستی بپذیرد یا نپذیرد، مانند انسان که می‎شود وجود داشته باشد یا نداشته باشد، یا زردآلو که می‎شود وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد. چیزی که هم می‎شود وجود داشته باشد هم می‎شود وجود نداشته باشد، بودنش علت می‎خواهد، نبودنش هم علت می‎خواهد. مثلا برق در این اطاق می‎شود باشد و می‎شود نباشد، اگر باشد علتی دارد و علتش این است که کارخانه برقی وجود دارد و سیم کشی هم شده است و کلید و لامپ هم هست و تمام مقتضیات و شرایط و عدم موانع محقق است؛ اما اگر برق نباشد این هم علتی دارد، منتها علت عدم، نبودن یکی از اجزای علت وجود است؛ یعنی اگر در اطاق برق نباشد یا کلید خراب است و یا سیمها یا لامپ سوخته، و یا همه اینها درست است ولی اصلا ژنراتور برق موجود نیست، نمی شود گفت که برق خودش ناخواسته بیاید. چیزی که هم می‎شود باشد و هم می‎شود نباشد، بودن و نبودنش علت می‎خواهد و لذا علتش را تعقیب می‎کنیم.

ناوبری کتاب