مثلا نمی شود گفت که این ضبط صوت در آن واحد در مکان واحد و شرایط واحد هم هست و هم نیست. البته ممکن است که زمانش را عوض کرد و گفت دیروز بود و امروز نیست، یا مکانش را تغییر داد و گفت آنجا هست و اینجا نیست، یا از لحاظ شرایط و خصوصیات دیگر. در گذشته گفته ایم که در تناقض هشت وحدت شرط است که اگر همه آنها در کار باشد تناقض محقق میشود، این ضبط صوت در زمان و شرایط و مکان واحد هم هست و هم نیست تناقض است. اجتماع ضدین هم همین طور است، این سیب در زمان واحد و مکان واحد و شرایط واحد نمی شود هم سیاه باشد هم سفید.
اینها از مفاهیمی است که ممتنع الوجود میباشند؛ یعنی وجودشان در خارج محال است، ممتنع الوجود به علت احتیاج ندارد، برای این که عدم برای آن ضرورت دارد، و ضرورت ملاک غنای از علت است؛ یعنی وقتی که چیزی ضروری است دیگر احتیاجی به علت ندارد. شما نمی توانید بگویید: چرا اجتماع نقیضین محال است ؟ محال بودن را چه کسی به او داده است ؟ بلکه محال بودن لازمه ذاتش میباشد. ضرورت وجود و یا عدم، بی نیاز از علت است نه ثبوتا علت میخواهد نه اثباتا. چرا اجتماع نقیضین محال است ؟ این یک امر واضح و بدیهی است. پس این مفاهیم ممتنع الوجودند.
2- بعضی از مفاهیم واجب الوجودند، یعنی وجود برای آنها ضرورت دارد. اگر چیزی حقیقت ذاتش هستی باشد و در ذات آن نیستی و "حد" راه نداشته باشد، اصلا ذاتش عین هستی و واقعیت است، اگر چیزی ذاتش هستی باشد نیستی نمی پذیرد. هیچ چیز ضد و نقیض خودش را قبول نمی کند. مثل این که کسی بگوید این عینک چرا عینک است، معلوم است که عینک عینک است، اگر عینک نباشد آن وقت عینک نیست، عینک ضروری است که عینک باشد.