صفحه ۱۳۷

ذات هستند و تا ذات شئ تحول پیدا نکند در اعراضش تحول پیدا نمی شود.

به هرحال ماده همدوش حرکت است، منتها در قدیم می‎گفتند حرکت در اعراض وجود دارد و مرحوم صدرالمتألهین می‎گوید حرکت در جوهر ذات هم هست. بالاخره فلاسفه طبیعی که از ماده بحث می‎کنند و ماده را همدوش حرکت می‎دانند از راه حرکت برای اثبات خدا وارد شده اند و خدا را محرک اول می‎گفتند و عقیده داشتند که هر یک از این حرکتها بالاخره محرکی دارد و این حرکتها منتهی به محرک اول می‎شود که آن دیگر در ذاتش حرکت نباشد و آن ذات باری تعالی است. معروف است که به پیرزنی گفتند: تو خدا را از کجا شناختی ؟ پیرزن چرخ ریسی می‎کرد، یکدفعه چرخ خود را رها کرد و گفت: این چرخ را تا من رها کردم از حرکت ایستاد و این چرخ بدون نیروی من حرکت ندارد، آن وقت این عالم باعظمت که می‎چرخد محرک نمی خواهد؟ و نظامی شاعر هم می‎گوید:

از آن چرخی که گرداند زن پیر ____ قیاس چرخ گردنده همی گیر

و روایتی نیز به این مضمون معروف است: "علیکم بدین العجائز"بحارالانوار، ج 66، ص 135، چاپ بیروت بر شما باد به دین پیرزنها.

طریقه فلاسفه الهی در اثبات صانع (برهان امکان)

فلاسفه الهی که از مجردات بحث کرده اند برای اثبات خدا نه از راه حدوث (که متکلمین وارد شده اند) و نه از راه حرکت وارد شده اند، بلکه از راه امکان وارد شده اند. گفته اند: ما هر ماهیتی را نسبت به وجود و هستی می‎سنجیم یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود یا ممتنع الوجود:

1- بعضی ماهیتها و مفاهیم هست که محال است وجود پیدا کنند، مثل اجتماع نقیضین، یعنی هست و نیست در زمان و شرایط واحد نسبت به شئ واحد؛

ناوبری کتاب