ذات هستند و تا ذات شئ تحول پیدا نکند در اعراضش تحول پیدا نمی شود.
به هرحال ماده همدوش حرکت است، منتها در قدیم میگفتند حرکت در اعراض وجود دارد و مرحوم صدرالمتألهین میگوید حرکت در جوهر ذات هم هست. بالاخره فلاسفه طبیعی که از ماده بحث میکنند و ماده را همدوش حرکت میدانند از راه حرکت برای اثبات خدا وارد شده اند و خدا را محرک اول میگفتند و عقیده داشتند که هر یک از این حرکتها بالاخره محرکی دارد و این حرکتها منتهی به محرک اول میشود که آن دیگر در ذاتش حرکت نباشد و آن ذات باری تعالی است. معروف است که به پیرزنی گفتند: تو خدا را از کجا شناختی ؟ پیرزن چرخ ریسی میکرد، یکدفعه چرخ خود را رها کرد و گفت: این چرخ را تا من رها کردم از حرکت ایستاد و این چرخ بدون نیروی من حرکت ندارد، آن وقت این عالم باعظمت که میچرخد محرک نمی خواهد؟ و نظامی شاعر هم میگوید:
و روایتی نیز به این مضمون معروف است: "علیکم بدین العجائز"بحارالانوار، ج 66، ص 135، چاپ بیروت بر شما باد به دین پیرزنها.
طریقه فلاسفه الهی در اثبات صانع (برهان امکان)
فلاسفه الهی که از مجردات بحث کرده اند برای اثبات خدا نه از راه حدوث (که متکلمین وارد شده اند) و نه از راه حرکت وارد شده اند، بلکه از راه امکان وارد شده اند. گفته اند: ما هر ماهیتی را نسبت به وجود و هستی میسنجیم یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود یا ممتنع الوجود:
1- بعضی ماهیتها و مفاهیم هست که محال است وجود پیدا کنند، مثل اجتماع نقیضین، یعنی هست و نیست در زمان و شرایط واحد نسبت به شئ واحد؛