کنند، مثلا کسی پیش شما میگوید: میدانید در شیراز عالمی هست و مردم به او ارادت دارند؟ شما اگر چنانچه با آن عالم سابقه نداشته باشید از گفته این شخص اجمالا اطلاع پیدا میکنید که در شیراز عالمی با این صفات و این کمالات هست، این "شناخت" نیست بلکه "علم" یا "یقین" است؛ اما ممکن است وقتی که مشخصات آن عالم را میگوید شما او را بشناسید؛ ولی دانستن شناختن نیست.
علم عبارت است از احاطه ای که انسان نسبت به مسائل کلی پیدا میکند. البته علمی که اینجا میگوییم غیر از علم امروزی است که فلسفه را با علم فرق میگذارند، علم یعنی دانایی (دانستن) و این شناخت نیست.لازم به یادآوری است که علم به معنای احاطه به مسائل کلی، معادل آن در انگلیسی Knowledge است؛ در صورتی که علم به معنای دانستنیهای تجربی، معادل آن Science است؛ و میان این دو فرق است. در مورد مثال بالا شناخت هنگامی است که من شخصا با آن عالم برخورد داشته باشم و او را با همه صفات و مشخصاتی که دارد یافته باشم؛ اخلاق، رفتار و روش و معاشرتش را دیده باشم و از رفتار او به روحیاتش پی برده باشم و... وقتی همه اینها محقق باشد آن وقت میگویم من او را میشناسم و نسبت به او شناخت دارم، و این غیر از آن است که اجمالا بدانم چنین عالمی در آن شهر وجود دارد.
"التصدیق به" یعنی در قلبم باورم آمده باشد و او را یافته باشم و در حقیقت خدای تبارک و تعالی را در درون ذاتم با صفات و کمالاتی که دارد یافته ام، و این مرحله کمی نیست. از حضرت علی (ع) پرسیدند: "هل رأیت ربک ؟" تو خدای خودت را دیده ای ؟ فرمود: "ما کنت اعبد ربا لم اره"کتاب التوحید، ص 109؛ و بحارالانوار، ج 4، ص 44 من خدایی را که ندیده باشم هرگز ستایش نکرده ام؛ سپس میگوید: البته او را با چشم ندیدم بلکه او را با حقایق ایمان یافتم. برای اثبات وجود حق تعالی متکلمین و فلاسفه اسلامی از راههای