صفحه ۱۲۸

"و کمال معرفته التصدیق به"

شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید و دیگران می‎گویند:شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 73؛ شرح ابن میثم، ج 1، ص 119؛ و منهاج البراعة، ج 1، ص 321 و 322 جمله "اول الدین معرفته" اشاره به مرحله شناخت اجمالی است و جمله "و کمال معرفته التصدیق به" اشاره به مرحله بالاتر آن است، یعنی معرفت تفصیلی خدا و این که به آن حد وجودی که خدا دارد - یعنی این که واجب الوجود است و وجودش از خودش است و وابسته به غیر نیست و موجودات دیگر وابسته به اویند - پی ببریم.

شاید هم معنای دیگری در اینجا مراد باشد و آن این که ما یک تصور داریم و یک تصدیق، شاید تصدیقی که در اینجا حضرت می‎فرماید در مقابل تصور باشد. ما یک وجود داریم یعنی واقعیت هستی و هستی خارجی - نه مفهوم هستی که در ذهن می‎آید - و در مقابل آن عدم به معنای نیستی قرار دارد، و یک چیزهایی هم داریم به نام ماهیت؛ ماهیت عبارت از اموری است که از وجودات انتزاع می‎شود و اینها لابشرط از وجود و عدمند، مثلا شما می‎گویید: انسان، درخت، اسب و... وجود یعنی هستی، و هستی قابل نیستی نیست، یعنی هیچ چیزی ضد خودش را قبول نمی کند، وجود عدم را قبول نمی کند و عدم نیز وجود را قبول نمی کند، ولی چیزی که هر دو را قبول می‎کند ماهیت است. ماهیت یعنی حدودی که شما از موجودات انتزاع می‎کنید مانند انسان، انسان می‎تواند موجود باشد و می‎تواند موجود نباشد، پس ماهیت هم پذیرش عدم دارد و هم پذیرش وجود.

هستی اصالت دارد نه ماهیت

در فلسفه بحثی است که آیا چیزی که در خارج واقعیت دارد و منشاء آثار است وجود است یا ماهیت ؟ مرحوم صدرالمتألهین و دیگران می‎گویند: وجود و هستی

ناوبری کتاب