طلا را شما "ابداع" یعنی ایجاد کرده اید و قبلا موجود نبود، یعنی چیزی از چیزی موجود نشده بلکه شما کوه طلا را یکدفعه از کتم عدم به عرصه وجود آورده اید. ولی در خلقت موجودات مادی تعبیر به "خلق" میکنند؛ زیرا خلق یعنی تبدیل چیزی به چیز دیگر، و موجودات مادی همیشه از چیزی به چیز دیگر تبدیل میشوند نه این که چیزی از کتم عدم به وجود بیاید.
"خلائق" جمع "خلیقة" است از ریشه "خلق" یعنی مخلوق، یعنی خدا شکافت موجودات را به قدرت خود؛ پس "فطر" که در اینجا آمده در حقیقت میفهماند که خلقت همه موجودات به تحول و تغییر و شکاف است، حتی زمین را میگویند که از خورشید جدا شده بدین ترتیب که در آن شکافی ایجاد شده و تکه ای از آن به نام زمین جدا شده است، و یا سایر سیارات. در قرآن شریف هم میفرماید: (أ فی الله شک فاطر السماوات و الارض)سوره ابراهیم، آیه 10 آیا در خدایی که شکافنده آسمانها و زمین است شکی وجود دارد؟ آسمانها و زمین هم موجودات مادی هستند و هر ماده ای از ماده جلوتر خلق شده و دائما در ماده تحول پیدا میشود، پس حضرت علی (ع) به این اعتبار کلمه "خلق" را به کار برده، چون "خلق" اصطلاحا در مورد موجودات مادی به کار میرود.
نظر فخر رازی در آفرینش مجردات و نقد آن
کسانی خواسته اند این عبارت را اعم بگیرند از موجودات مادی و مجرد؛ میگویند "عدم" خود یک امر واحد است و خودش عالمی است برای خود، این نیستی شکافته میشود و از درونش یک موجودی پیدا میشود مثل همان تصور کوه طلا در ذهن که از درون عدمستان ذهن یک کوه طلایی به مرحله وجود آمد. پس این "فطر" که به معنای شکاف است در مجردات هم استعمال میشود،