صفحه ۶۵

که رسیدن به چنین غایتی جز از راه تکالیفی که خودش وضع کرده باشد ممکن نیست، زیرا مسیر وصول به این غایت در حیطه ادراک بشر نیست.

در توضیح این بیان می‎گوییم: واقعیت مشهود این است که خداوند انسان را عاقل و مختار آفرید تا با کمک عقل و اختیار خود به سوی مقصد نهایی حرکت کند. همچنین مشاهده می‎کنیم که انسان برخلاف ادراک عقلش که پذیرفت خدا هست و او مخلوق خداست و خدا او را برای نیل به غایتی آفریده و غایت خلقت او خداوند است می‎تواند سخن بگوید و همه انبیاء را نادیده بگیرد، خدا را منکر شود، غایت خلقت خویش را نفی کند و... ؛ و بین علم و جهل، خوب و بد، روشنی و تاریکی، سراغ جهل و بدی و تاریکی برود. چرا که او شهوت و غضب دارد و می‎تواند خودخواه و خودبین باشد و از مسیر هدایت منحرف شود.

اما اگر به مقتضای ادراک عقلش - که می‎گوید: خدا هست و او مخلوق خداست و غایت او نیز خدا یعنی کمال مطلق است - عمل کند و بخواهد به اختیار خودش به این غایت نائل شود، این پرسش برای او مطرح می‎شود که راه وصول او به غایت مطلوب کدام است ؟ آیا با هر عقیده و هر عمل و هر روش و از هر راهی می‎تواند به مقصد برسد؟ آیا خودش می‎تواند در درون خود بیابد که از غایت خلقت دور و یا به آن نزدیک شده است ؟

ناوبری کتاب