که رسیدن به چنین غایتی جز از راه تکالیفی که خودش وضع کرده باشد ممکن نیست، زیرا مسیر وصول به این غایت در حیطه ادراک بشر نیست.
در توضیح این بیان میگوییم: واقعیت مشهود این است که خداوند انسان را عاقل و مختار آفرید تا با کمک عقل و اختیار خود به سوی مقصد نهایی حرکت کند. همچنین مشاهده میکنیم که انسان برخلاف ادراک عقلش که پذیرفت خدا هست و او مخلوق خداست و خدا او را برای نیل به غایتی آفریده و غایت خلقت او خداوند است میتواند سخن بگوید و همه انبیاء را نادیده بگیرد، خدا را منکر شود، غایت خلقت خویش را نفی کند و... ؛ و بین علم و جهل، خوب و بد، روشنی و تاریکی، سراغ جهل و بدی و تاریکی برود. چرا که او شهوت و غضب دارد و میتواند خودخواه و خودبین باشد و از مسیر هدایت منحرف شود.
اما اگر به مقتضای ادراک عقلش - که میگوید: خدا هست و او مخلوق خداست و غایت او نیز خدا یعنی کمال مطلق است - عمل کند و بخواهد به اختیار خودش به این غایت نائل شود، این پرسش برای او مطرح میشود که راه وصول او به غایت مطلوب کدام است ؟ آیا با هر عقیده و هر عمل و هر روش و از هر راهی میتواند به مقصد برسد؟ آیا خودش میتواند در درون خود بیابد که از غایت خلقت دور و یا به آن نزدیک شده است ؟