غرض فعلی را انجام نمی دهد؛ و نویسنده، خود در نقد دلیل حکمت این معنا را تصدیق کرده و نوشته است: "لازمه منطقی حکمت الهی این است که از آفرینش هرموجودی هدفی داشته باشد." چرا که اگر خداوند غرضی نداشته باشد فعل او مستلزم چند امر زیر است:
1 - بیهوده و عبث باشد؛ که نویسنده خود تصریح کرده است که خداوند حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد.
2 - در کارش مجبور باشد.
3 - ناخودآگاه عمل کند.
روشن است که ساحت خداوند از این نواقص مبرا میباشد؛ چون او کمال مطلق است.
ثانیا: هر عاقلی در کارهایش هدف و غرض دارد و "غرض مند بودن" برای انسان صفتی کمال است که به آن دست یافته است. این صفت کمال یا بدون علت و مؤثر در انسانها پدید آمده است، که نویسنده قبول دارد هیچ پدیده ای بدون علت و مؤثر پدید نمی آید، یا علت و مؤثری دارد که این صفت کمال و همه اوصاف کمال باید به او بازگردد؛ و او خداوند است که منشاء همه کمالات عالم هستی است. البته دلایل دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که در جای خود ذکر شده است.
بنابراین خداوند در کارهایش غرض دارد به گونه ای که میتوانیم بگوییم: اگر غرض نداشت خلقتی نداشت؛ و از بودن و وجود موجودات پی میبریم به این که غرض و غایتی در بین هست.