"تردیدی نیست که غرض خداوند از تکلیف بندگان و وضع قوانین شرعی این است که آنان با انجام طاعت و ترک معصیت، شایسته پاداش و ثواب شوند. بر این اساس اگر خداوند بداند که در صورت وقوع فعلی (که مقدور اوست) مکلف با اختیار خویش طاعتی را انجام میدهد (لطف محصل) یا دست کم به انجام آن نزدیک میشود (لطف مقرب) و با این حال خداوند آن فعل را محقق نسازد، لازم میآید که غرض خویش از تکلیف بندگان را نقض کند. اما عقل حکم میکند که نقض غرض کاری قبیح و از ساحت حکمت خداوند به دور است...."
نویسنده سپس در مقام رد این دلیل میگوید:
"در این دلیل "وضع قوانین و تکالیف شرعی" مفروض گرفته شده است و با چنین فرضی البته لطف (به معنایی که آمد) بر خداوند واجب میشود. و به عبارت دیگر اگر پذیرفته باشیم که خداوند ما را به جایی دعوت کرده است باید این را هم بپذیریم که دادن آدرس (به هر نحوی) وظیفه اوست، اما سؤال این است که چگونه با دلیل عقلی و پیشینی و بدون استفاده از تعالیم پیامبران میتوان فهمید که خداوند بشر را به جایی خاص دعوت کرده است و حالا باید آدرس را هم بدهد؟"
در پاسخ این سؤال و شبهه گفته میشود:
قاعده لطف تقریرهای گوناگونی دارد که بعضا قابل نقد و اشکال میباشد و بعضی از آنها محکم و غیر قابل اشکال است، اما نویسنده