یک قانون و صدها مبلغ
و به بیان دیگر میگوییم اتفاقا مقتضای حکمت این است که یک قانونگذار باشد و صدها مبلغ، نه صدها قانونگذار و مبلغ؛ چون اگر فرضا در یک عصر صدها پیامبر وجود داشته باشد، یا هر یک صاحب شریعتی است متفاوت با دیگران و یا همه یک شریعت دارند. اگر هر کدام یک شریعت داشته باشند، روشن است که بشر چنین نیازی ندارد و این برخلاف حکمت است که بدون نیاز، شریعت صادر شود.
و اگر شرایع آنها یکسان باشد معنایش این است که یک شریعت کافی است که توسط یک پیامبر ابلاغ شود و بقیه مبلغ او باشند، که در عمل هم این چنین شده است.
رابطه هدایت با ماهیت ثابت بشر
به علاوه نیاز بشر به قانون از آن نوع که پیامبران عرضه میکنند، یعنی بیان قواعد و احکامی که کمال روحی و معنوی انسان را تأمین میکند، صورتهای بی نهایت نمی پذیرد، حتی صوری به تعداد انگشتان دست هم نمی پذیرد؛ چون بشر یک ماهیت دارد، و انسان ماقبل تاریخ و انسان فعلی از یک الگو در خواسته ها، تمایلات، ادراکات و رفتارها پیروی میکند. بشر ماقبل تاریخ، شهوت، غضب و عقل داشت و بشر کنونی نیز همینها را دارد؛ بله تفاوتهایی که در شیوه زندگی و ابزارهای وی رخ داده