اموالی است که از کفار بدون جنگ و قتال گرفته شود. مال فیئ به امام (ع) اختصاص دارد و امام میتواند هر گونه تصرفی در آن داشته باشد و سایر مردم را در آن حقی نیست
قاضی تحکیم: آن قاضی است که طرفین دعوی به داوری و حکمیت او در میان خود رضایت دهند، تا خلاف را فیصله دهد. مشهور برآنند که قاضی تحکیم، تمام صفات و شرائط قاضی منصوب را باید داشته باشد بجز تولیت از ناحیه امام.
قرینه لفظی متصله: قرینه ای را گویند که متصل به کلام باشد و موجب انصراف کلمه یا جمله از معنای ظاهری اش شود. مثلا گوینده ای میگوید "عالمان دینی، الگوهای عملی مسلمانان هستند ولی عالمانی که علم را با عمل در هم آمیخته اند" در این عبارت، جمله ی "عالمانی که علم را با عمل در هم آمیخته اند" قرینه ی متصلی است که عالم بدون عمل را از الگو بودن خارج میکند.
قدر متیقن: (اصطلاح فقهی) اگر در موردی حکمی بر خلاف قاعده باشد باید اقتصار بهمان مورد نموده و آنرا به موارد مشابه سرایت نداد. بلکه اشباه و نظائر آن، تابع حکم قاعده خواهد بود؛ مثلا ثبوت شفعه حکمی است مخالف با قاعده سلطنت پس باید به مورد حکم که عبارتست از عدم تعدد شرکاء اکتفا کرد. پس اگر بموجب دلیل، حکمی برای موضوعی ثابت شود، خواه موافق قیاس باشد یا مخالف باید اقتصار بهمان موضوع کرده و تعدی بغیر آن ننمود.
قذف: سنگ انداختن. در عرف فقها، نسبت زنا و لواط به کسی دادن است. حد القذف هشتاد تا زیانه است.