صفحه ۳۶

اوست و کسی که زمین مرده ای را بدون اجازه امام احیا کند برای او نیست و امام می‎تواند آن را از دستش خارج کند و هرگونه که صلاح دانست انجام دهد.

به ابویوسف گفته شد: ابوحنیفه چرا چنین فتوایی را صادر کرده است ؟ ابویوسف گفت: دلیل وی در این مورد این است که: احیا باید با اجازه امام باشد، زیرا اگر دو نفر بر سر یک نقطه از زمین با هم به نزاع بپردازند و هر یک دیگری را از تصرف در آن زمین باز دارد، در این صورت کدام یک از اینها احق هستند؟ آیا اگر یک نفر بخواهد در کنار دیوار و منزل کسی زمین را احیا کند و آن مرد بگوید، اینجا را احیا نکن که در کنار ملک من است و به من آسیب می‎رساند، ابو حنیفه در این مورد اجازه امام را لازم دانسته که اینگونه نزاعها را فیصله دهد. و اگر امام کسی را از تصرف در زمینی منع کرد در آن صورت بین مردم کشمکش بر زمین واحد پیش نمی آید و با اجازه امام و منع او دیگر ضرر و زیان به کسی نمی رسد.

ابو یوسف گوید: اما من می‎گویم اگر ضرر و زیانی به کسی نرسد و خصومت و نزاعی پیش نیاید در این صورت پیامبر خدا(ص) تا روز قیامت اجازه تصرف در چنین زمینهایی را صادر فرموده است ولی اگر ضرر و زیان پیش آید در آن صورت مصداق حدیث شریف "برای متجاوز به ملک دیگری حقی نیست" می‎باشد."شرایع ‏271/3 و 272 (= چاپ دیگر 791 - 792). از ذیل کلام ابو یوسف آشکار می‎شود که اصل نیاز به اجازه بین همه مفروغ عنه بوده است، نهایت امر اینکه ابویوسف و مانند وی در احیا به اجازه عام پیامبر خدا(ص) اکتفا می‎کرده اند، ولی ابوحنیفه می‎گفته است در هر مورد نیاز به اجازه خاصی از امام و سیاستگزار مسلمانان دارد.

و باز از کلام ابویوسف استفاده می‎شود که روایات احیا در نظر ایشان یک حکم حکومتی و ولایی از سوی پیامبر خدا(ص) بوده نه بیان یک حکم فقهی الهی. و شاید ما

ناوبری کتاب