صفحه ۳۴

و هر زمین که مدتی دست مسلمان بوده، یا پس از وی در دست وارث وی بوده، ملک او می‎باشد؛ و اگر مالک شناخته شده ای ندارد، برای امام (ع) است و جز با اجازه او احیا آن جایز نیست. و اگر کسی بدون اجازه وی آن را آباد کرد مالک آن نمی شود.

و اگر امام (ع) غایب باشد کسی که احیا کرده تا مادامی که به آبادانی آن همت می‎گمارد احق از دیگران است و اگر آن را رها کرد و آثار احیا از بین رفت و دیگری آن را احیا کرد مالک آن می‎شود، و در صورت ظهور امام (ع) وی می‎تواند دست وی را از آن کوتاه کند."منتهی ‏936/2. ظاهر سخن نخست ایشان اطلاق است ولی ذیل کلام ایشان ظهور در تفصیل بین زمان غیبت و عصر ظهور دارد، و فرق گذاشتن بین موات اصلی و عارضی مشکل است با توجه به اینکه گفتیم همه اینها از امام است و روایات احیا هر دو را در بر می‎گیرد.

ممکن است کلام ایشان تا آنجا که می‎گوید "اگر امام غایب باشد" مربوط به زمان ظهور امام باشد و مراد از اجازه یعنی اجازه ایشان در تملک، ولی آنجا که می‎گوید: اگر امام غایب باشد به هر دو نوع زمین موات اصلی و موات عارضی بر گردد و مراد این باشد که در زمان غیبت چون اجازه در تملک نیست احیا تنها موجب احقیت در تصرف می‎شود نه ملکیت رقبه زمین که با این فرض ذیل کلام ایشان از دو روایت صحیح کابلی و عمربن یزید گرفته شده که دلالت بر عدم سببیت احیا برای ملکیت رقبه زمین داشت.

اگر چه اشکالی که به ایشان وارد می‎شود این است که این دو روایت صحیح منحصر به زمان غیبت نمی باشند. و در اینجا نکته ای است شایان توجه.

8 - در مسالک آمده است: "اگر امام حاضر باشد شبهه ای در اشتراط اجازه او در احیاء موات نیست، و بر اساس نظر همه فقها بدون اجازه او مالکیت حاصل نمی شود."اذنی که در کلام استاد است ظاهرا همان حکم حکومتی است، و معظم له تحلیل اخماس و اجازه احیا اراضی موات را از آن مقوله می‎دانند؛ شبهه ای که در این ارتباط وجود دارد این است که قوام حکم حکومتی به داشتن حاکمیت بالفعل است، و در زمان غیبت چنین حاکمیتی برای ائمه معصومین علیهم السلام فراهم نیست؛ پس تصور اذن عام به معنای اذن حکومتی قابل تصور نیست. (م)

ناوبری کتاب