بختی را نپیمود. و جز با نشناختن و ضایع ساختن آن بدبخت نبود، و اینکه خدای سبحان را یاری کند به دل و دست و زبان، چه او (جل اسمه) یاری هر که او را یار باشد پذیرفته است و ارجمندی آن کس که - دین - او را ارجمند سازد، به عهده گرفته.
و او را میفرماید تا نفس خود را از پیرو ی آرزوها باز دارد، و هنگام سرکشیها به فرمانش آرد که "همانا نفس به بدی وا میدارد، جز که خدا رحمت آردالفهرست 37/ (چاپ دیگر 62/).".
و مالک ! بدان که من تو را به شهرهایی میفرستم که دستخوش دگرگونیها گردیده، گاه داد و گاهی ستم دیده، و مردم در کارهای تو چنان مینگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود مینگری، و درباره تو آن میگویند که درباره آنان میگویی، و نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبانهای بندگانش جاری ساخت. پس نیکوترین اندوخته خود را کردار نیک بدان و هوای خویش را در اختیار گیر، و بر نفس خود بخیل باش و زمام آن را در آنچه برایت روا نیست رها مگردان، که بخل ورزیدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد، یا ناخوش میانگارد؛ و مهربانی بر رعیت را بر دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری ! چه رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهی از ایشان سر میزند، یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان میرود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید، چه تو برتر آنانی، و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است، و خدا از آن که تو را ولایت داد بالاتر، و او ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیلت آزمایش تو ساخت؛ و خود را آماده جنگ با خدا مکن که کیفر او را نتوانی برتافت مالک پسر حارث نخعی، از قبیله مدحج، از بزرگان تابعین و از خواص اصحاب امیرالمؤمنین (ع) و از دلاوران بنام است. در جنگ یرموک چشم او آسیب دید و به أشتر ملقب گردید. مالک هنگامی که از جانب امام به حکومت مصر میرفت در قلزم به دستور معاویه شهید شد. مشهور است که امیرالمؤمنین (ع) درباره او فرموده است: مالک چنان مرا یار بود که من رسول خدارا مددکار بودم. و در بخشش و آمرزش از او بی نیازی نخواهی یافت؛ و بر بخشش