صفحه ۱۶۰

بین رفت و دیگری آن را احیا کرد مالک آن می‎شود، پس هنگامی که امام (ع) ظهور کرد - با توجه به آنچه پیش از این گفتیم - می‎تواند دست وی را از آن کوتاه گرداند.

و فقهای عامه در این مسأله اختلاف نظر دارند، ابوحنیفه گوید: وی با احیا مالک آن می‎شود، بخاطر عموم روایاتی که پیش از این گفتیم، و نیز بدین خاطر که این زمین موات است و هیچکس بر آن حقی ندارد و مانند زمینی است که پیش از این ملک مسلمانی نبوده، و بخاطر اینکه این زمین اگر در دارالاسلام باشد مانند اشیایی است که در دارالاسلام پیدا شده است، و اگر در دارالکفر باشد حکم گنج را دارد. و شافعی دو نظر دارد: یکی همین که گفتیم، و دوم اینکه: احیاء آن جایز نیست، بخاطر گفتار پیامبر(ص) که فرمود: کسی که زمینی را در غیر حق مسلمان احیا کند بدان سزاوارتر است" که قید "در غیر حق مسلمان" دارد. و چون این زمین دارای مالک است پس احیاء آن جایز نیست، همانگونه که اگر معین باشد. و از احمد نیز دو روایت نقل شده که مانند دو نظریه است."شرایع ‏272/3 (=چاپ دیگر 792/).

در ابتدای مسأله نیز دو عبارت از مبسوط و مهذب و عبارت دیگری نیز از تذکره خواندیم در مورد زمینی که مالک آن شناخته شده نیست که با اجازه امام احیاء آن جایز است، و می‎توان بدان مراجعه نمود.

در مغنی ابن قدامه آمده است: "نوع سوم: زمینی که در دارالاسلام به ملکیت مسلمان یا ذمی غیر معین در آمده [و اکنون موات شده است ] ظاهر کلام خرقی این است که آن با احیا به ملکیت کسی در نمی آید و این یکی از دو روایت احمد است... چون کثیر بن عبدالله بن عوف، از پدرش، از جدش روایت نموده که گفت: از پیامبر خدا(ص) شنیدم که می‎فرمود: "کسی که زمین مواتی را در غیر حق مسلمان احیا کند از آن اوست" که

ناوبری کتاب