دلالت این روایت بر مسأله واضح است و اگر بخواهیم این جمله: "او آن را رها کرده و ویران شده" را به صورت اعراض اولی حمل کنیم مشکل است. به ویژه اینکه بعدا آمده و آن را مطالبه میکند و این دلیل بر عدم اعراض اوست. و ظاهر عبارت این است که همینکه آن را ترک کرده موجب خرابی آن شده است. و احتمال اینکه بگوییم "از آن کسی است که آن را آباد کرده است" مراد آباد کننده اولی است - همانگونه که در جواهر آمده است - بسیار بعید است، زیرا ظاهر تعبیر به مناسبت حکم و موضوع این است که در صدد بیان ثبوت حقی برای دومی است چون فعلا آن را آباد کرده است، نه برای بیان بقاء حقی برای اولی که اثر آبادانی آن از بین رفته است.
اگر گفته شود: ظاهر این سه روایت صحیحه این است که احیا کننده دوم احق است و ارتباط احیا کننده اول از زمین پس از احیاء دومی منقطع میگردد، ولی محتمل است که ارتباط وی با زمین به مجرد ویرانی و موات شدن منقطع نشود، بلکه تا زمان احیا باقی باشد، و با احیا از بین برود. و اینکه جواز احیا به عنوان جواز تصرف متوقف بر خروج زمین از ملک اولی باشد ممنوع است، زیرا ممکن است شارع از باب حسبه و بخاطر تعطیل نماندن زمینها چنین اجازه ای را داده باشد. علاوه بر اینکه ممکن است گفته شود ملکیت برای دومی یک لحظه پیش از تصرف، به دلالت اقتضا حاصل میگردد.تشبیه استاد مدظله خالی از مناقشه نیست، زیرا اولا: ولایت سایر اولیاء مانند پدر و جد قهری است برخلاف ولایت مورد بحث که با بیعت و انتخاب آگاهانه مردم به وجود میآید و تعیین دامنه و محدوده آن در اختیار مردم است. ثانیا: ولایت سایر اولیاء ولایت بر صغار و مجانین است، و ولایت فقیه از مقوله ولایت بر صغار و مجانین نیست. (مقرر)
در پاسخ باید گفت: در مقام عمل این بحث برای ما مفید فایده نیست، زیرا غرض ما حکم به احقیت دومی پس از احیا است و اینکه بر وی واجب نیست به اولی اجاره بپردازد، و در اینجا فرقی نمی کند که ارتباط اولی به مجرد موات و ویران شدن زمین قطع شده است یا پس از احیاء. علاوه بر اینکه ارتباط اولی با زمین، یا حکم به دوام آن میشود یا به انقطاع آن، و با توجه به اینکه مفروض دومی است، پس به مناسبت حکم