صفحه ۱۲۴

و به همین جهت نمی توان زمین خراج را از مخالف و کافر گرفت. و جایز نیست گرفتن خراج و مقاسمه را از آنان مگر به دستور سلطان جور، و این از اموری است که بر آن اتفاق است. و اگر کسی زمین خراج را فروخت به اعتبار مایملک آن صحیح است، اگر چه کافر باشد، و در این هنگام است که عمومات مانند "من احیا ارضا میتتا فهی له - هر که زمینی را آباد کند برای اوست" بر اساس ظاهر آن در زمان غیبت جریان می‎یابد، و تخصیص منحصر به زمان ظهور است و باید به ظاهر آن حمل شود، و این نظر درست و سنجیده ای است."ر،ک : وسایل ‏327/17، کتاب احیاء موات، باب 1، حدیث 7.

علاوه بر اینکه می‎توان برخی از آنچه را از این دو بزرگوار فرمودند مورد انکار قرارداد، و نیز می‎توان آنچه را آنان فرمودند مورد اتفاق است، کلیت آن را منع نمود، چند اشکال به سخنانشان وارد است:

اولا: ما پیش از این گفتیم که احیاء ولو در زمان غیبت مشروط به اجازه است، زیرا مقتضای اینکه می‎گوییم انفال برای امام است و دیگران نمی توانند بدون اجازه او تصرف کنند چنین شرطی است. بله، اجازه عام کافی است همانگونه که بر اساس روایات تحلیل و روایات احیا و سیره مستمره که منعی هم بر آن نرسیده، ادعا شده است.

ثانیا انفال که از جمله آنها زمین موات است، چنانکه از ظاهر کلمات آنان استفاده می‎شود ملک شخص امام معصوم نیست، بلکه اموال عمومی است که خداوند برای همه مردم تا روز قیامت آفریده است و معاش و معاد مردم بر اساس آن می‎چرخد، نهایت امر اینکه در اختیار امام به عنوان اینکه سیاست گزار مسلمانان است قرار گرفته تا استبداد و ظلم و دشمنی در بین مردم به وجود نیاید، و زمان غیبت شرعا زمان هرج و مرج نیست و وظایف امامت معطل نمی ماند، پس بناچار کسی که شرایط حکمرانی را دارد متصدی آن می‎گردد، و برای آنان در شئون حکومت همان اختیاراتی است که

ناوبری کتاب