صفحه ۱۲۱

ولی ممکن است گفته شود: احیاء زمینها توسط کفار پیش از طلوع اسلام بوده است.

و آنان اگر چه به حکم عقلا مالک زمینهای خود بوده اند، از این جهت که مالک قوی و نیروی کار خود بوده اند پس قهرا نتیجه کار آنان نیز متعلق به آنان می‎باشد، ولی پس از نزول آیه انفال و قرار گرفتن آن برای پیامبر یا امام و توقف تصرف در آن بر اجازه امام محتمل است که این اجازه به کفار تعمیم داده نشده باشد، یا اینکه ملکیت آنان به خاطر مصالحی که مورد نظر بوده متوقف بر اجازه امام و اسلام آنان شده باشد، و در دو صحیحه کابلی و عمربن یزید فرض این است که تنها به مسلمانان و مؤمنان اجازه داده شده است. بله، این روایت که به طور مطلق می‎گوید: "هر که زمین را احیا کند از آن اوست" نیز وجود دارد و مطلق است ولی استدلال به آن به دلیل اول باز می‎گردد و دلیل مستقلی نیست.

خلاصه سخن اینکه: ممکن است پیش از نزول آیه انفال و پس از نزول آن فرق باشد، و سببیت احیاء برای ملکیت آنان پیش از نزول آیه برای پس از آن مفید نیست.

مگر اینکه گفته شود: حکم به اینکه زمینهای مفتوح عنوه برای مسلمانان است شامل فتوحات پس از نزول آیه نیز می‎شود، زیرا مصداق بارز آن زمینهای عراق است که در زمان عمر فتح شد، و شاید بسیاری از آنها پس از نزول آیه احیا شده است، پس مجالی برای فرق از این جهت نیست.

بله، ممکن است بین موات در بلاد کفر و موات در کشورهای اسلامی فرق گذاشته شود، و گفته شود: احیاء در اول بصورت مطلق بر اساس قاعده و اقتضای طبیعت مفید ملکیت است، بر خلاف دوم، زیرا مالکیت کفار نسبت به زمینها در بلاد اسلامی موجب سلطه آنان بر شئون مسلمانان می‎شود، و شارع آن را ممنوع کرده است چه اجازه از آن صادر شده باشد یا صادر نشده باشد.

ناوبری کتاب