میکند و اگر بخواهد آن را میبخشد و اگر بخواهد آن را وقف میکند، و برای هیچ فرد از امت جایز نیست مگر با اجازه وی در آن تصرف کند."مدارک 344/. و قاضی عبدالعزیز بن براج که معاصر شیخ طوسی و حلبی است در کتاب "مهذب" خویش متعرض انفال شده ولی از تحلیل نامی به میان نیاورده، بلکه گفته: "و همه اموال در زمان حیات پیامبرخدا(ص) برای آن حضرت است و پس از وی برای امامی است که جانشین اوست و کسی جز با اذن او (ع) نمی تواند در آن تصرف کند."کافی ابوالصلاح حلبی 173/ و 174.
و هیچ یک از این بزرگان در سخنان خویش بین اقسام مختلف انفال و زمان حضور و زمان غیبت فرق نگذاشته اند.
و ظاهر سخن کسانی که عناوین سه گانه تحلیل یعنی مناکح و مساکن و متاجر - یا فقط مناکح - را یادآور شده اند، تحلیل را منحصر به همین موارد دانسته اند و چیزهای دیگر را یادآور نشده اند، با اینکه مباح بودن تصرف در مثل زمینها و کوهها و نهرها و معادن و جنگلها و مراتع و درختها و جواز احیا و حیازت آنها در زمان غیبت و نبودن حکومت مشروعه حقه، امری واضح و مفروغ عنه بوده است [و مورد عمل متشرعه قرار میگرفته است ]. زیرا اینها اموال عمومی است که برای رفع نیازمندیهای عموم مردم آفریده شده است، نهایت امر اینکه اختیار آن در دست امام عادل صالح قرار داده شده است تا به صورت مناسب تر و عادلانه تر مورد استفاده قرار گیرد، و این صحیح نیست که ما بگوییم ائمه (ع) در زمان غیبت آنها را برای مسلمانان و لااقل برای شیعیان خودشان - که به ریسمان ولایت آنان چنگ آویخته اند - حلال نفرموده اند، با اینکه زندگی بشر متوقف بر آنهاست.
و من گمان نمی کنم مرحوم مفید و حلبی و قاضی هم این ضرورت را مورد انکار قرار