"مردی نزد پیامبرخدا(ص) آمد و گفت: نزد من میراث مردی از طایفه "ازد" وجود دارد و فردی از وی نمی یابم که به وی بدهم، فرمود: تا سال دیگر برو و یک فرد از وی را پیدا کن، گفت: پس از یک سال آمد و گفت: ای پیامبرخدا(ص)، من فردی از وی را نیافتم که به وی بپردازم. فرمود: برو بررسی کن نخستین خزاعی را که یافتی به وی بده، و چون بازگشت و رفت فرمود: آن شخص را نزد من بیاورید؛ و چون آمد فرمود: به دست بزرگ خزاعه بده."عن عایشة، ان رجلا وقع من نخلة فمات و ترک شیئا ولم یدع ولدا و لا حمیما، فقال رسول الله(ص): اعطوا میراثه رجلا من اهل قریته. (سنن بیهقی 243/6، کتاب الفرائض، باب من جعل میراث من لم یدع وارثا و لامولی فی بیت المال.
[دیدگاه فقها در مسأله ]
بر اساس آنچه من به سخنان بزرگان دست یافته ام، آنان در ابتدا به روایات مسأله که پیش از این خوانده شد استناد کرده و گفته اند: میراث بدون وارث برای امام است هرگونه صلاح بداند در آنچه مصلحت تشخیص دهد به مصرف میرساند، و روایات اخیر را به حکایت فعل امام که از باب تبرع و تفضل و در موارد بخصوص از امام صادر شده حمل کرده اند، با همه اختلافاتی که در تعبیرهای آنان وجود دارد.
در مورد روایاتی هم که از پیامبر(ص) نقل شده و در اینجا خوانده شد با آن روایاتی که پیش از این گذشت که فرمود: "من وارث مال او هستم" یا فرمود: "من وارث کسی هستم که وارثی ندارد" به همین صورت جمع شده است. و این از آن روست که پیامبراکرم (ص) در زمان خود، پیشوا و رهبر مسلمانان بوده و از مصالح آنان دفاع میکرده و جرایم مالی و دیه آنان را میپرداخته است. وگرنه - چنانکه روشن است - صرف پیامبری اقتضای چنین وظایفی را نداشته است.
ولی با این وجود سخنان اصحاب ما در حکم این مسأله در زمان غیبت متفاوت است: