صفحه ۳۴۲

و آنچه مسلمانان از کفار با جنگ و شمشیر می‎گیرند و مالک آن می‎شوند زمینهای آباد آنهاست، زیرا ظهور اخبار و فتاوی این است که آنچه در ملکیت کفار است به مسلمانان منتقل می‎شود، و زمینهای موات و نیز چیزهایی که به طور طبیعی آباد بوده مانند جنگلها و مانند آن ملک آنان نبوده تا از آنان به مسلمانان منتقل شود، بلکه این گونه زمینها بر همان اصل اولی خود که ملک عمومی است باقی می‎ماند. و تفصیل این مطالب پیش از این در فصل غنایم در موضوع اراضی مفتوح عنوة گذشت.عن داود بن فرقد، عن ابی عبدالله(ع) قال: قلت: و ما الانفال ؟ قال: بطون الاودیة و روؤس الجبال و الاجام و المعادن و کل ارض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب و کل ارض میتة قد جلا اهلها وقطائع الملوک . (وسائل ‏372/6، ابواب انفال، باب 1، حدیث 32).

بلکه ما پیش از این در شرح عبارت شرایع یادآور شدیم که چشم انداز روایات انفال به سرزمینهایی است که در بلاد کفر وجود دارد در برابر غنایم و اموال منقولی که در جنگ از آنان گرفته می‎شد، چرا که در صدر اسلام زمینها و امکانات همه زیر سلطه کفار بود [و بتدریج سرزمینهای اسلامی گسترش یافت ]. و در برخی از این روایات به طور مطلق آمده بود که زمینهای بایر از انفال است، و در برخی مقید شده بود به آنجا که صاحبانش آنجا را ترک کرده و یا کوچ کرده باشند؛ در این صورت آیا ما می‎توانیم مطلق را حمل به مقید کنیم ؟ یا بگوییم چون مفهوم هر دو دسته اثباتی است این دو دسته از روایات تعارضی با یکدیگر ندارند، همان گونه که مانند آن در قسم اول [سرزمینهایی که بدون جنگ به دست آمده ] گذشت، به ویژه اینکه این قید در مورد غالب وارد شده از این رو مفهومی برای آن نیست ؟ در این مسأله دو نظر است.

ممکن است نظر اول انتخاب شود و گفته شود مراد از قید احتراز از زمینهای بایری است که مالک مشخصی ندارد، زیرا در این صورت به ملک صاحبان آن باقی می‎ماند، یا به صورت مطلق - همان گونه که برخی گفته اند - و یا در صورتی که ملکیت آن بدون احیاء - مانند خریدن یا میراث و مانند آن - حاصل شده باشد، همانگونه که برخی این

ناوبری کتاب