سیاستمدار مطلع و آگاهی که به خاطر ضعف روحی از اعمال اراده و تصمیم گیری در شرایط حساس ناتوان است.
4- سلامت حواس و اعضایی نظیر گوش و چشم و زبان و اعضای رئیسه دیگر که مربوط به کار او میشود و یا اینکه فقدان آنها موجب نفرت و انزجار مردم و مانع از تأثیر حکم او بین دیگران میگردد؛ زیرا برای اداره کشور به تجزیه و تحلیل و ادراک مسائل سیاسی، پیگیری نیازمندیهای جامعه و سخنرانی و خطابه برای مردم و چه بسا به قیام و حرکت شخص رهبر نیاز میافتد که رهبرباید در ایفای مسؤولیت خود از این توانائی برخوردار باشد.
از سوی دیگر بدقیافه و بدترکیب بودن، موجب انزجار و نفرت مردم از شخص رهبر میگردد و این با ولایت و حکومت که مبنای آن بر جذب مردم است سازگار نیست. و برجسته تر از همه این صفتها صفت حلم و بردباری است؛ زیرا اگر رهبر عصبی مزاج، تندخو و ترش رو باشد رابطه و پیوندش با مردم گسسته میشود. و ظاهرا تعبیر "حسن ولایت" و نیز "قوت و قدرت" که در برخی روایات آمده و پس از این خوانده میشود، بهترین تعبیری است که همه این ویژگیها از آن استفاده میگردد؛ که ما همه آنها را به عنوان یک شرط قلمداد نموده ایم، علاوه بر اینکه روایتهای آنها غالبا مشترک است چنانچه روشن خواهد شد.
البته مخفی نماند که علم و اطلاعی که در اینجا از آن سخن به میان آمد غیر از علمی است که پیش از این به عنوان یک شرط مطرح شد؛ زیرا مراد به علم در اینجا اطلاع داشتن بر مسائل جزئی و فنون سیاسی و حوادث زمان است، اما مراد از آن علم آگاهی به مسائل کلی اسلام که از کتاب و سنت استنباط میگردد بود که اصطلاحا از آن علم به فقاهت تعبیر میشود.
درهر صورت یکی از دلایل شرط قوت و قدرت در والی و رهبر، قضاوت عقل و عقلاست؛ و این معنی روشن است که والی مردم که درصدد رفع نقص و کمبودهای مردم است باید توان این کار را داشته باشد و بلکه خود از همه افراد تحت فرماندهی خویش قویتر و توانمندتر باشد؛ و همواره تاریخ شاهد این فاجعه بوده است که بسیاری از امتها به خاطر ضعف و بی کفایتی رهبرانشان با مشکلات و زیانهای فراوان روبرو بوده اند و همین نارسایی چه بسا به سقوط کلی آنان انجامیده است.
علاوه بر حکم و قضاوت عقل، دلایلی از کتاب و سنت نیز بر شرط قدرت به مفهوم وسیع آن دلالت دارد که نمونه هایی از آنها را یادآور میشویم: