بسیار زیاد است که تعدادی از آنها را متذکر میشویم:
1- در نهج البلاغه ضمن خطبه ای که پیش از این خوانده شد، در ارتباط با شرایط حاکم آمده:
"و نه شخص نادانی که با نادانی و جهلش مردم را به گمراهی میکشاند."و لا الجاهل فیضلهم بجهله. (نهج البلاغه، فیض 407/، لح 189/، خطبه 131).
2- و نیز در خطبه ای دیگر آمده است:
"ای مردم سزاوارترین مردم به این امر (خلافت) قویترین آنها به آن و داناترین آنها به دستورات خداوند است، پس اگر فسادگری فساد برانگیخت مورد عتاب قرار خواهد گرفت و اگر ابا و انکار کرد با وی جنگ و قتال خواهد شد."ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بأمر الله فیه، فان شغب شاغب استعتب فان ابی قوتل. (نهج البلاغه، فیض 558/، لح 247/، خطبه 173).
در این روایت [همچون کلمه احق در آیه شریفه گذشته ] سزاوارترین بودن و یا احق به خلافت بودن شخص عالم، یا منسلخ از معنی افعل التفضیل است [یعنی در معنی اصلی و لغوی خود استعمال نشده ] و یا در مقام جدل به کار برده شده، و چنانچه پیش از این گذشت احقیت تا سرحد الزام و حتمیت است، نظیر گفتار خداوند سبحان که در ارتباط با طبقات ارث میفرماید: "واولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله"احزاب (33)6/. که اولویت در آیه شریفه برای تعیین مراتب ارث است و طبق روایات و فتاوا رعایت ترتیب در آن لازم و حتمی است.
لکن در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ذیل کلام فوق این گونه آمده است:
"و این کلام طبق مذهب ما، در بغداد منافاتی با صحت امامت و رهبری شخص "مفضول" (کسی که در مراتب بعد از لایق ترین شخص قرار گرفته) ندارد؛ زیرا نفرموده: امامت غیر اقوی فاسد است بلکه فرموده: قوی ترین و لایق ترین، سزاوارترین است؛ و اصحاب ما نیز منکر این معنی نیستند که آن حضرت (امیرالمؤمنین (ع" لایق تر و سزاوارتر از کسانی بود که در آن زمان امامت را به دست گرفتند، آنان میگویند امامت این افراد نیز صحیح است؛ چرا که منافاتی بین اینکه آن حضرت (ع) احق است و صحت امامت دیگران نیست."شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 328/9.