صفحه ۴۱۷

من مردی هستم آبرودار و عائله ام زیاد است و هیچ چیزی هم پشت سر خویش ندارم، حضرت به من فرمود: "ای زیاد، مرا از بلندی بیندازید و قطعه قطعه شوم برای من بهتر است از اینکه از سوی یکی از آنها کاری را قبول کنم یا اینکه بساط یکی از آنها را بگسترم، مگر برای چه ؟" عرض کردم: نمی دانم فدایت گردم، فرمود: "مگر برای بازکردن گرهی از کار یک مؤمن یا رهانیدن وی از اسارت یا پرداختن بدهکاری وی؛ ای زیاد، کمترین چیزی که خداوند - عزوجل - برای کسانی که برای اینان کار می‎کنند انجام می‎دهد این است که در قیامت سراپرده ای از آتش برای وی می‎زند تا حساب خلایق تمام شود..."عن زیاد بن ابی سلم، قال: دخلت علی ابی الحسن موسی (ع) فقال لی: "یا زیاد، انک لتعمل عمل سلطان ؟" قال: قلت: اجل، قال لی: ولم ؟ قلت: انا رجل لی مروة و علی عیال و لیس وراء ظهری شئ. فقال لی: "یا زیاد لان اسقط من حالق فانقطع قطعة قطعة احب الی من ان اتولی لاحد منهم عملا او اطاء بساط رجل منهم الالماذا؟" قلت: لا ادری جعلت فداک قال: "الالتفریج کربة عن مؤمن او فک اسرة او قضاء دینه؛ یازیاد، ان اهون ما یصنع الله - عزوجل - بمن تولی لهم عملا ان یضرب علیه سرادق من نار الی ان یفرغ من حساب الخلائق..." (وسائل ‏140/12، ابواب ما یکتسب به، باب 46، حدیث 9).

13- از صفوان بن مهران روایت است که گفت:

"بر ابی الحسن اول (امام موسی بن جعفر(ع" وارد شدم، به من فرمود: "ای صفوان همه چیز تو خوب است مگر یک چیز"، گفتم: فدایت گردم آن چیست ؟ فرمود: "اینکه شترهایت را به این مرد، یعنی هارون کرایه می‎دهی."

گفتم: من شترانم را برای هوا و هوس یا برای صید یا برای خوشگذرانی به او کرایه نمی دهم، بلکه برای این راه یعنی راه مکه کرایه می‎دهم و خودم نیز همراه وی نمی روم، بلکه غلامانم را به همراه او می‎فرستم. حضرت به من فرمود: "ای صفوان، آیا نمی خواهی کرایه تو را بپردازند؟" گفتم: بلی، فدایت گردم؛ فرمود: "آیا دوست داری آنان زنده باشند تا کرایه تو را بپردازند؟" گفتم: بلی، فرمود: "کسی که بقای آنها را دوست داشته باشد، از آنان است و با آنان به آتش وارد می‎شود..."عن صفوان بن مهران الجمال، قال: دخلت علی ابی الحسن الاول (ع) فقال لی: "یا صفوان کل شئ منک حسن جمیل الاشیئا واحدا". قلت: جعلت فداک ای شئ؟ قال: "اکراؤک جمالک من هذا الرجل یعنی هارون" قلت: والله ما اکریته اشرا و لا بطرا، و لا للصید ولا للهو، ولکنی اکریته لهذا الطریق، یعنی طریق مکه، و لا اتولاه بنفسی ولکن ابعث معه غلمانی. فقال لی: "یا صفوان، ایقع کراؤک علیهم ؟" قلت: نعم، جعلت فداک . قال: فقال لی: "اتحب بقاءهم حتی یخرج کراؤک ؟" قلت: نعم، قال: "من احب بقاءهم فهو منهم، و من کان منهم کان ورد النار..." (وسائل ‏131/12، ابواب ما یکتسب به، باب 42، حدیث 17).

ناوبری کتاب